- بوالفضل
- دارای فضل فاضل
معنی بوالفضل - جستجوی لغت در جدول جو
- بوالفضل
- صاحب فضل، دارای فضیلت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صاحب فضل و احسان
یاوه گو
کسی که سؤال بیجا بکند
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
صاحب فضل و احسان
یاوه گویی
در حال حاضر، حصول یافته
برتر
در حال حاضر، درحال، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، کنون، الآن، فعلاً، اینک، ایمه، الحال، حالا، حالیا، ایدر، ایدون، عجالتاً، فی الحال، نون، همیدون، همینک
فاضل دانشمند: مرد بافضلی است، بافضیلت
دارای برتری در تقوا، علم و کمال، فاضل، دانشمند
سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است