- بهیاری
- عنوان و درجه بهیار
معنی بهیاری - جستجوی لغت در جدول جو
- بهیاری
- شغل و درجۀ بهیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است
سازمان یا اداره ای که به کارهای مربوط به بهداشت مردم رسیدگی می کند
دوشیزه یا زنی که دوره آموزشگاه پرستاری به پایان رسانده و با رتبه بهیاری در بیمارستانها بسمت پرستار مشغول بکار میشود
منسوب به بهار ربیعی: ابر بهاری. ابری که در فصل بهار در آسمان پدید آید. یا اعتدال بهاری. اعتدال ربیعی. یا باران بهاری. بارانی که در فصل بهار بارد
کسی که دورۀ آموزشگاه پرستاری را به پایان رسانیده و در بیمارستان یا درمانگاه مشغول کار باشد
مربوط به بهار، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید
ترجیح
اصولی، اساسی
اخطار
زراعت کاری
فرانسطوی گوی بازی نام نوعی بازی اروپایی که روی میزهای مخصوص بازی کنند و ابزار این بازی عبارتست از میزهای مخصوص پوشانده شده از ماهوت با چهار سوراخ در چهار گوش و دو سوراخ در حد وسط طولی دو طرف و تعدادی گوی در روی میز و چوبهایی در دست بازیکنان. بازیکنان. بازیکنان میباید با دقت و مهارت و با اندازه گیریهای دقیق با چوب گویها را بهم زده آنها را در سوراخ بیندازند هر کس که زودتر تعداد معینی از گویها را در داخل سوراخها کند برنده محسوب میشود. بلیارد انواعی دارد از جمله پیر امید ایتالیا نسکی. در بازی اخیر مقداری چوبهای کوچک کم ارتفاع نیز در روی میز میایستانند و میزش نیز کوچکتر از میز پیرامید است و در اطراف سوراخ ندارد بیلیارد
بقراری که. از قراری که بشرحی که
شاگردانه، مژدگانی نوید
منسوب به بلغار
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
ناتندرستی ناخوشی مرض
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
بی میلی، تنفر اشمئزاز
بیشرمی بی ننگی بی حیایی بی شرمی
دام پزشکی عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی
کار آبیار، سقایت
منسوب به بختیار، ایلی است، گوشه ای در دستگاه همایون
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیره های بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی:بهختیاری)
بطالت
نفرت، اکراه، تنفر