جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بهیاری

بهداری

بهداری
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
بهداری
فرهنگ لغت هوشیار

بهداری

بهداری
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است
فرهنگ فارسی معین

بهداری

بهداری
سازمان یا اداره ای که به کارهای مربوط به بهداشت مردم رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی عمید

بسیاری

بسیاری
بسیار و بمعنی درازی مجاز است. (آنندراج). کثرت و فراوانی و زیادتی. (ناظم الاطباء). وفور. فزونی. بیشی. برکت. انبوهی. فرط. عَمَم. (منتهی الارب). کثرت. (دانشنامۀ علایی ص 95). مقابل کمی و قلت. اضعّاف: از بسیاری که بوده اند (یعنی از کثرتی که داشتند، پَشگان) چنان شد که سپاه نمرود یکدیگر را نتوانستندی دیدن. (ترجمه طبری بلعمی).
سپه را ز بسیاری اندازه نیست
بر این دشت یک مرد را کازه نیست.
فردوسی.
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پُری و بسیاری.
منوچهری.
از بسیاری آب به بست اندر نیارستند شد. (تاریخ سیستان).
با جود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی.
سوزنی.
از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. (سندبادنامه ص 192).
هزار آبله بر دل از این یک آبله است
که گفت آنکه زو حدت نخاست بسیاری.
رفیع الدین ابهری.
از بسیاری دعای و زاری بنده همی شرم دارم. (گلستان). بسیاری دزدان از مسامحت شحنه باشد. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

بخیاری

بخیاری
انعام اندک و یا لباس مستعملی که بنوکر و یا فقیری خلعت دهند. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 198) ، بی رونق
لغت نامه دهخدا