اسب اصیلی را گویند که در ایلقی بجهت نتاج گرفتن سر دهند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، پوزش آورنده. (ناظم الاطباء) ، ادعای بی جا کننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، حیله کننده. (ناظم الاطباء) ، سازندۀ دست آویز و واسطه و سبب: افزار سخن نشاط و ناز است زین هر دو سخن بهانه ساز است. نظامی
اسب اصیلی را گویند که در ایلقی بجهت نتاج گرفتن سر دهند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، پوزش آورنده. (ناظم الاطباء) ، ادعای بی جا کننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، حیله کننده. (ناظم الاطباء) ، سازندۀ دست آویز و واسطه و سبب: افزار سخن نشاط و ناز است زین هر دو سخن بهانه ساز است. نظامی
شکوفه، گل، سه ماه اول سال شمسی، نام اولین فصل سال، پس از زمستان و پیش از تابستان، شکوفه درختان خانواده مرکبات، کنایه از لطافت وزیبایی، نام شهری در کردستان، مرکز کردستان در دوره سلجوقی، لقب شاعر و نویسنده و محقق کرد (نگارش کردی: بههار)
شکوفه، گل، سه ماه اول سال شمسی، نام اولین فصل سال، پس از زمستان و پیش از تابستان، شکوفه درختان خانواده مرکبات، کنایه از لطافت وزیبایی، نام شهری در کردستان، مرکز کردستان در دوره سلجوقی، لقب شاعر و نویسنده و محقق کرد (نگارش کردی: بههار)
برازیدن، زیبایی، نیکویی گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
برازیدن، زیبایی، نیکویی گُوِه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانِه، پانِه، پَهانِه، فَهانِه، بَغاز، پَغاز
از فصول چهارگانۀ سال برابر با سه ماه اول سال خورشیدی ایرانی (فروردین، اردیبهشت، خرداد) که درختان سبز و خرم می شوند و گیاهان می رویند، نوبهار، بهاران، در علم زیست شناسی بابونه، در علم زیست شناسی شکوفۀ درختان، به ویژه درخت نارنج مثلاً بهار نارنج، کنایه از دوران شکوفایی مثلاً بهار زندگی، در موسیقی یکی از دوایر ملایم بتخانه، بتکده، آتشکده، برای مثال بهاری دل افروز در بلخ بود / کز او تازه گل را دهن تلخ بود (نظامی۵ - ۹۱۸)
از فصول چهارگانۀ سال برابر با سه ماه اول سال خورشیدی ایرانی (فروردین، اردیبهشت، خرداد) که درختان سبز و خرم می شوند و گیاهان می رویند، نوبهار، بهاران، در علم زیست شناسی بابونه، در علم زیست شناسی شکوفۀ درختان، به ویژه درخت نارنج مثلاً بهارِ نارنج، کنایه از دوران شکوفایی مثلاً بهار زندگی، در موسیقی یکی از دوایر ملایم بتخانه، بتکده، آتشکده، برای مِثال بهاری دل افروز در بلخ بود / کز او تازه گل را دهن تلخ بود (نظامی۵ - ۹۱۸)
جهیزیه، اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام می دهند مثلاً جهاز تنفس، جهاز هضم، کشتی، سفینه، ساز و برگ، اسباب و لوازم جهاز تنفس: در علم زیست شناسی مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام می دهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای و دو ریه، دستگاه تن
جهیزیه، اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام می دهند مثلاً جهاز تنفس، جهاز هضم، کشتی، سفینه، ساز و برگ، اسباب و لوازم جهاز تنفس: در علم زیست شناسی مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام می دهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای و دو ریه، دستگاه تن
قطعه ای چوب که در کفش دوزی میان قالب کفش قرار می دهند گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، پغاز، براز، برای مثال ژاژ همی خایم و ژاژم شده خشک / خار دارد همه چون نوک بغاز (ابوالعباس - شاعران بی دیوان - ۱۳۱)
قطعه ای چوب که در کفش دوزی میان قالب کفش قرار می دهند گُوِه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانِه، پانِه، پَهانِه، فَهانِه، پَغاز، بَراز، برای مِثال ژاژ همی خایم و ژاژم شده خشک / خار دارد همه چون نوک بغاز (ابوالعباس - شاعران بی دیوان - ۱۳۱)
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه