صورت تقسیم مالیات هر ده، مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق می گیرد، مالیات، عوارض یا سرباز که به طور مقاطعه از دهقانان گرفته می شد. در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین می کردند و روستاییان مبلغ معین شده را میان خود سرشکن می کردند. در موقع سربازگیری نیز معین می کردند که هر ده چه تعداد سرباز باید بدهد صاحب بنیچه: در دورۀ قاجار، کسی که در روستاها مالیات هر ده را جمع آوری می کرد
صورت تقسیم مالیات هر دِه، مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق می گیرد، مالیات، عوارض یا سرباز که به طور مقاطعه از دهقانان گرفته می شد. در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین می کردند و روستاییان مبلغ معین شده را میان خود سرشکن می کردند. در موقع سربازگیری نیز معین می کردند که هر ده چه تعداد سرباز باید بدهد صاحب بنیچه: در دورۀ قاجار، کسی که در روستاها مالیات هر دِه را جمع آوری می کرد
نیز، ایضاً، برای مثال نه آن زاین بیازرد روزی بنیز / نه این را از آن اندهی بود نیز (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)، هرگز، برای مثال خوی تو با خوی من بنیز نسازد / سنگ دلی خوی توست و مهر مرا خوی (خسروی - لغت نامه - بنیز)
نیز، ایضاً، برای مِثال نه آن زاین بیازرد روزی بنیز / نه این را از آن اندهی بود نیز (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)، هرگز، برای مِثال خوی تو با خوی من بنیز نسازد / سنگ دلی خوی توست و مهر مرا خوی (خسروی - لغت نامه - بنیز)
دهی از دهستان خامنه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2926 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، بهبود. رفاه حال. (فرهنگ فارسی معین) : ملامتی که کنندم از آن چه خیزد؟ هیچ اگر بپای تو افتم به اوفتاد منست. حسن دهلوی
دهی از دهستان خامنه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2926 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، بهبود. رفاه حال. (فرهنگ فارسی معین) : ملامتی که کنندم از آن چه خیزد؟ هیچ اگر بپای تو افتم به اوفتاد منست. حسن دهلوی
کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه. (منتهی الارب) (آنندراج). کعبه. قبله. (نصاب الصبیان) (غیاث). کعبه. (دهار). خانه خدای. (مهذب الاسماء)
کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه. (منتهی الارب) (آنندراج). کعبه. قبله. (نصاب الصبیان) (غیاث). کعبه. (دهار). خانه خدای. (مهذب الاسماء)
نجوا. هرچیز که بطور نجوا مخفیانه گفته شود و کلمه ای است که بدان شبان گله را می خواند. (ناظم الاطباء). اما این کلمه ضبط نادرستی است از پچ پچ در معنی اول و بج بج در معنی دوم. رجوع به پچ پچ و بچ بچ و بج بج شود
نجوا. هرچیز که بطور نجوا مخفیانه گفته شود و کلمه ای است که بدان شبان گله را می خواند. (ناظم الاطباء). اما این کلمه ضبط نادرستی است از پچ پچ در معنی اول و بج بج در معنی دوم. رجوع به پچ پچ و بچ بچ و بج بج شود
دیگر. (آنندراج) (انجمن آرا) : خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ زان که خونابه نماندستم در چشم بنیز. شاکر بخاری. نه آن زین بیازرد روزی بنیز نه او را از این اندهی بود نیز. ابوشکور. نباشد کسی را پس از من بنیز بدین گونه اندر جهان چارچیز. فردوسی. اگر بازآیدم دلبر نیندیشم بنیز از دل اگر بازآیدم جانان نیندیشم بنیز از جان. قطران. در مدح ناکسان نکنم کهنه تن بنیز زآن پاک نایدم که شود کهنه پیرهن. ازرقی. آرزو بیش از این بنیز مخواه کآنچه یزدان نهاده بود رسید. محمد بن نصیر.
دیگر. (آنندراج) (انجمن آرا) : خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ زان که خونابه نماندستم در چشم بنیز. شاکر بخاری. نه آن زین بیازرد روزی بنیز نه او را از این اندهی بود نیز. ابوشکور. نباشد کسی را پس از من بنیز بدین گونه اندر جهان چارچیز. فردوسی. اگر بازآیدم دلبر نیندیشم بنیز از دل اگر بازآیدم جانان نیندیشم بنیز از جان. قطران. در مدح ناکسان نکنم کهنه تن بنیز زآن پاک نایدم که شود کهنه پیرهن. ازرقی. آرزو بیش از این بنیز مخواه کآنچه یزدان نهاده بود رسید. محمد بن نصیر.
بنیه. بنیه. نهاد و آفرینش چیزی. فطرت. (فرهنگ فارسی معین) : بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل وز پشت فضل باز شه شرق یادگار. فرخی. که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است. (کلیله و دمنه). اول فکرآخر آمد در عمل بنیت عالم چنان دان در ازل. مولوی. رجوع به بنیه شود.
بنیه. بنیه. نهاد و آفرینش چیزی. فطرت. (فرهنگ فارسی معین) : بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل وز پشت فضل باز شه شرق یادگار. فرخی. که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است. (کلیله و دمنه). اول فکرآخر آمد در عمل بنیت عالم چنان دان در ازل. مولوی. رجوع به بنیه شود.
جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (برهان). جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند و آن دفتری است جداگانه که آنرا دفتر خارج المال و دفتر صادر مملکت گویند. (آنندراج). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (ناظم الاطباء). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن. (فرهنگ فارسی معین) : داغ تو که چیده بر سر هم دفتر بر سینۀ من بنیچه خواهد بست. ظهوری (از آنندراج). ، خوبی و خوشی پیش آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : زنان بی دیانت و امانت باشند... وبر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. (سندبادنامه ص 215)
جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (برهان). جمعی را گویند که بر اصناف حرفت و املاک می بندند و آن دفتری است جداگانه که آنرا دفتر خارج المال و دفتر صادر مملکت گویند. (آنندراج). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. (ناظم الاطباء). جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند. ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن. (فرهنگ فارسی معین) : داغ تو که چیده بر سر هم دفتر بر سینۀ من بنیچه خواهد بست. ظهوری (از آنندراج). ، خوبی و خوشی پیش آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : زنان بی دیانت و امانت باشند... وبر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. (سندبادنامه ص 215)
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت. توضیح بنیچه ظاهرا از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین با ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن بخانواده در مدت بودن او در سر خدمت بر عهده صاحب بنیچه بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت باو میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج باسم ششماهه محلی در دستور العمل (بودجه) هر ولایت بخرج میامد. هر سال موق نوشتن دستور العمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها هم در دستور العمل ولایت پیش بینی شود (قاجاریه) یا صاحب بنیچه. کسی که مجاز بوصول مالیات بنیچه بود
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت. توضیح بنیچه ظاهرا از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین با ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن بخانواده در مدت بودن او در سر خدمت بر عهده صاحب بنیچه بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت باو میپرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق ششماهه مرخصی خانه این افواج باسم ششماهه محلی در دستور العمل (بودجه) هر ولایت بخرج میامد. هر سال موق نوشتن دستور العمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سر خدمت آنها هم در دستور العمل ولایت پیش بینی شود (قاجاریه) یا صاحب بنیچه. کسی که مجاز بوصول مالیات بنیچه بود
سامان جهاز اسباب وسایل، سلاح ساز جنگ، رخت سفر، ساختگی آمادگی آماده سفر شدن، قصد اراده عزم عزیمت، آماده ساختن نیروی نظامی و تمامی ساز و برگ سفر و جنگ -7 تجهیزات
سامان جهاز اسباب وسایل، سلاح ساز جنگ، رخت سفر، ساختگی آمادگی آماده سفر شدن، قصد اراده عزم عزیمت، آماده ساختن نیروی نظامی و تمامی ساز و برگ سفر و جنگ -7 تجهیزات
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت
جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت