- بنقه
- خشتک گریبان
معنی بنقه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برده، زر خرید، غلام
گلوله ساختن چیزی را، تیز نگریستن بسوی کسی. واحد بندق یک گلوله (گلین سنگین سربی)
پیسگی، سیاهی و سفیدی
جمعی که بر اصناف حرف و صنعت و رعیت بندند و مالیات و بدهی آنها
شالوده
فطرت، نهاد، وجود
پسری، فرزند خواندگی خرمن غله و کاه و غیره
منزل مسکن جای باش، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند، مقام مرکز مستقر، آبادی ده، سازمان موء سسه، انبار مخزن، صندوق، خیمه خرگاه، چند اول لشکر، اسباب وزیران و ارکان دولت. یا بار و بنگاه. چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. بانگه آواز نعره، کشیدن آواز
جشتک، گریبان، مادگی
هم اکنون دستی آماده فعلا، با پول حاضر و آماده نقدا، حاضر و موجود، فورا فی الفور همین لحظه
رگبار
باک بیم
شلمک شیلم از گیاهان حبی است دوایی و آنچه از آن در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آنرا شیلم و شلمک نیز کویند
مونث زنق از پارسی کوچه باریک، زنخ، باریکه کوچه تنگ و باریک
بنو، خرمن، خرمن گندم یا جو، تودۀ چیزی، غله
بنگاه، خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
غلام زرخرید، غلام، چاکر، برده، انسان نسبت به خداوند، لقبی که گوینده برای تواضع به خود می دهد، من مثلاً بنده چندین بار خدمت رسیدم
فطرت، وجود، نهاد
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
بار و اسباب سفر، جا، مکان، خانه، رخت، لباس، مال، دارایی
اصل، بنیاد، در علم زیست شناسی ساقه، تنه، در علم زیست شناسی ریشه،برای مثال هر شجر باغ ز سر تا بنه / مانده ز بی برگی خود برهنه (امیرخسرو- مجمع الفرس - بنه) ، در علم زیست شناسی درختچه
از بنه: ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
اصل، بنیاد، در علم زیست شناسی ساقه، تنه، در علم زیست شناسی ریشه،
از بنه: ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
نادرست نویسی نغه پارسی است. بهانه جویی، غرغر
((بَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است مانند پسته معمولی که آن را پسته وحشی هم گویند. بلندی اش تا چهار متر می رسد. گل این درخت به رنگ قرمز است که از آن در رنگرزی استفاده می شود. از پوست این درخت ماده ای بد ست می آید به نام سقز، از این رو به آن درخت سقز هم می گویند
بیخ درخت، اصل، ریشه
((بُ نِ))
فرهنگ فارسی معین
بار و اسباب سفر، مال، دارایی، زاد، توشه، جفت، رخت و لباس، لانه و آشیانه مرغ، خانه، شبستان