جدول جو
جدول جو

معنی بمینه - جستجوی لغت در جدول جو

بمینه
آموخته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمینه
تصویر شمینه
(پسرانه)
حاصلخیز، برکت یافته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمینه
تصویر سمینه
(دخترانه)
مؤنث سمین، چاق، فربه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
(دخترانه)
بهترین، خوبترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امینه
تصویر امینه
(دخترانه)
مؤنث امین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمینه
تصویر کمینه
کمتر، کمترین مقدار و میزان، دست کم، مینیمم، حدّاقلّ برای مثال به جان او که گرم دسترس به جان بودی / کمینه پیشکش بندگانش آن بودی (حافظ - ۸۸۲)،
کم ارزش، فرومایه، بعضی به غلط پنداشته اند که «های بیان حرکت» در این کلمه علامت تانیث است و به همین جهت آن را دربارۀ زنان به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح و روی چیزی، کنایه از طرح، نقشه، کنایه از موضوع، کنایه از متن، چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
کمتر کمترین: بجان او که گرم دسترس بجان بودی کمینه پیشکش بندگانش آن بودی. (حافظ)، شخص کم اهمیت و اعتبار فرومایه حقیر، نویسنده و شاعر و گوینده بتواضع از خود چنین تعبیر آورد: اگر مرحمت پادشاهانه این کمینه را مهلت بخشد تا بعد از تسکین غلوای خوف و هراس چون سلطان مار دین و دیگر حکام مواضع بدرگاه گردون اشتباه شتابد. توضیح بعضی بخطا کمینه را بسیاق عربی مونث پنداشته اند، حداقل دست کم مقابل مهینه بیشینه. حداکثر: کرد زندانیم برنج و وبال این سخن را کمینه رفت دو سال. (هفت پیکر) کمینه طهر پانزده روز است و مهینه آنچ بود که آنرا حدی نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمینه
تصویر ثمینه
گرانبها مونث ثمین مونی ثمین: جواهر ثمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبینه
تصویر مبینه
مونث مبین روشن گشته آشکار شده مونث مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمینه
تصویر طمینه
کاهیده طمانینه بنگرید به طمانینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمینه
تصویر سمینه
مونث سمین فربه زن، خانه پر، زمین بی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح هر چیز، طرح، نقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
گزیده و انتخاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بائن: و چاه ژرف، برگزیده کالا، پیشکشی ارمغان زن به مرد هنگام زناشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برینه
تصویر برینه
سوراخ (عموما)، سوراخ تنور (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برینه
تصویر برینه
((بِ نَ))
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
((بِ نِ))
بهین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
((زَ نِ))
سطح هر چیز، متن هر چیزی مانند پرده نقاشی، موضوع، سوژه، طرح، نقشه، موقعیت، وضعیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمینه
تصویر کمینه
((کَ نِ))
کمترین، فرومایه، حقیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمینه
تصویر کمینه
حد اقل، حداقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
آرتیکل، مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
اپتیمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
Optimal, Optimally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal, de manière optimale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
оптимальний , оптимально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optymalny, optymalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
最佳的 , 最优地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
ótimo, de forma ótima
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
ottimale, ottimamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
óptimo, óptimamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
оптимальный , оптимально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
optimaal
دیکشنری فارسی به هلندی