جدول جو
جدول جو

معنی بلکفته - جستجوی لغت در جدول جو

بلکفته
رشوه پاره که بقاضی و دیگران داده شود
تصویری از بلکفته
تصویر بلکفته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشکفته
تصویر بشکفته
شکفته شده، باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکفده
تصویر بلکفده
رشوه پاره که بقاضی و دیگران داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
قایل بودن بوجود محسوس است برروش اشاعره. توضیح زمخشری در بیتی این کلمه را آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکفت
تصویر بلکفت
رشوه پاره که بقاضی و دیگران داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکفت
تصویر بلکفت
رشوه، آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، رشوت، پاره، بلکفد، برگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکسته
تصویر بشکسته
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
پر آرزو بسیار کام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکفته
تصویر سرکفته
سرشکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
آرزومند، پرآرزو، پرحسرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
((بُ مِ))
پرآرزو، بسیار کام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
(دخترانه)
باز شده، شاداب، تازه، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بشکفه
تصویر بشکفه
شکوفه و بهار درخت، گل، قی استفراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکفد
تصویر بلکفد
رشوه پاره که بقاضی و دیگران داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکثه
تصویر بلکثه
کلانموش از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
بلع کردم او را آنرا فرو بردم. یا صیغه بلعته آنرا خواند. آنرا بحلق فوربرد، (عم) آنرا برخلاف حق تصرف کرد بالا کشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلفته
تصویر آلفته
آشفته پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافته
تصویر بافته
تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، پارچه، فرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفته
تصویر برفته
در گذشته، متوفی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچها و گلولهای علف سوخته که چون آتش در خانه علفی افتد زود آتش آنها را بر هوا برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
وا شده (غنچه)، خندان شده متبسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلفته
تصویر آلفته
آشفته، شوریده، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکاته
تصویر لکاته
هر چیز پست و زبون، زن بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلفته
تصویر پلفته
هر چیز سبک و نیم سوخته که از میان آتش به هوا رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
بازشده، غنچه که تازه باز شده
کنایه از خندان، درحال خندیدن، خنداخند، خنده رو، خنده ناک، خندنده، سبک روح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافته
تصویر بافته
به هم پیچیده و تابیده شده، چیزی که از تار و پود تشکیل شده، پارچه، فرش و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکنته
تصویر لکنته
لکنت: ساعت لکنته درشکه لکنته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکاته
تصویر لکاته
زن بدکار روسپی، زن و قیح ودریده سلیطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلفته
تصویر آلفته
((لُ تِ))
آشفته، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بافته
تصویر بافته
((تِ))
تابیده شده، پارچه، فرش، نبودن به پای کسی شایسته آن کس نبودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلکفد
تصویر بلکفد
((بُ کَ))
رشوه
فرهنگ فارسی معین
((پُ لُ تَ یا تِ))
پارچه ها و گلوله های علف سوخته که چون آتش در خانه علفی افتد زود آتش آن ها را بر هوا برد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
((ش کُ تِ))
وا شده، خندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکنته
تصویر لکنته
((لَ کَ تِ))
قراضه، از کار افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکاته
تصویر لکاته
((لَ کّ تِ))
زن بی حیا، فاحشه
فرهنگ فارسی معین