- بلجا
- ترکی بار بر (گویش گیلکی)
معنی بلجا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی دیسیات (وعده) پشت
سختی، آشوب، غوغا
بوریا حصیر، گیاهی که از آن بوریا بافند. حصیر، بوریا
جای بلند
حکیم دانشمند
دانا، حکیم و دانشمند
جمع بلیغ شیوا سخنان چیره زبانان زبان آوران سخنگزاران
سپیده دم پایان شب
بلغم که یکی از اخلاط اربعه قدماست
در کجا و چه جا
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
ثابت، برقرار، استوار
ناچار کردن کسی را بکاری وادار ساختن کسی بانجام دادن امری، پناه دادن، کار خود را بخدا سپردن
بلیه، سختی، آشوب، غوغا
جای پناه بردن، پناهگاه
بوریا، حصیر، گیاهی که از آن بوریا ببافند
بلیغ ها، فصیح ها، رساها، کامل ها، تمام ها، کسانی که سخنش خوب و رسا باشد، جمع واژۀ بلیغ
آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاخت و تاز در سرزمین دیگران به دست بیاورند، الجه، الجی
بلغم، ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
اپستان، پناهگاه، جای پناه، پریشان، نا گزیر، جای پناه، پناهگاه: (... افضل و اکمل جهان ملجا و مرجع ایران محب الاولیا صاحب السعید محمد بن الجوینی) (اوصاف الاشراف)، جمع ملاجی. یا ملجا (ملجای) نوح. کوه جودی که کشتی نوح در آنجا فرود آمد. مجبور، مضطر
آنکه جا و مکان یا خانه ندارد، کنایه از بی هنگام، بی موقع، کنایه از نادرست، کنایه از بی سبب
آزمایش، آزمون، بلیه، اندوه، رنج، گرفتاری، استانک آسیب گزند، آزمون آزمایش، ستم جسک، زرنگ، کار سخت پتیاره ز غم خوردن بتر پتیاره ای نیست زن بیشرم بد کاره، زفت (بخیل) ژکور -1 آزمایش آزمون امتحان، سختی گرفتاری رنج، مصیبت آفت، بدبختی که بدون انتظار و بی سبب بر کسی وارد آید، ظلم و ستم، بسیار زرنگ محیل حیله گر. یا بلا آسمانی. آفت بزرگ ناگهانی. یا بلا جان. -1 آنکه یا آنچه موجب مزاحمت است، معشوق محبوب. یا بلا سیاه. فتنه آشوب، رنج گزند محنت، تعدی جور آزار، تشویش پریشانی. یا بلا بسر کسی آوردن، کسی را گرفتار زحمت کردن، یا خوردن بلا به... اصابت بلا به. . .: (بلات بخورد بجانم)
مرد خنده رو
کاری که در موقع مناسب انجام گیرد، شایسته لایق درخور سزاوار. یا بجای... دربارهء... در حق، بعوض
گزند
غم، اندوه، رنج، گرفتاری، آزمودن در خیر یا شر، آزمایش در نعمت یا محنت
پناهگاه سنگر، زن مرد، رخن بر (رخن ارث)
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
آزمایش، سختی، گرفتاری، مصیبت، آفت، بدبختی ای که بدون انتظار و بی سبب بر سر کسی وارد آید، ظلم، ستم، بر سر کسی آوردن کسی را گرفتار زحمت کردن
کلمۀ نفی، بی، پسوند متصل به واژه به معنای بدون مثلاً بلاتشبیه، بلاشبهه، بلاشک، بلاعوض. استعمال آن تنها بر سر اسم یا مصدر عربی صحیح است