- بلاچین
- بلا گردان
معنی بلاچین - جستجوی لغت در جدول جو
- بلاچین
- بلاگردان، چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
- بلاچین ((بَ))
- بلاگردان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی شاهین از مرغان شکاری، نامی برای مردان شاهین شکاری، نامی از نامهای مردان
شاهین شکاری، نامی از نام های مردان
باغها، بستانها
مها بین منسوب به بلور ساخته شده از بلور بلوری، جلیدیه. یا دست بلورین. دستی که مانند بلور صاف و شفاف باشد
انواع طبل نقاره دهل
آسیب گردان گزند چین
پرنده ایست وحشی و حلال گوشت که در بوته های گندم لانه دارد
ترکی سراپرده، تاژ (خیمه) سراپرده و سایبان دو ستونی نوعی خیمه که از جامه ستبر و ضخیم سازند، کلبه ای که بصورت خیمه های تارتار باشد
رقاصه، رقصنده باله
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
آلاچوب
پادشاهان
جمع برذون، ستور اسپ های تاتاری
جمع برهان، پرون هان ها آوندها گر آوند خواهی به تیغم نگر (فردوسی) جمع برهان برهانها دلیلها حجتها
فرانسوی ویزندک ماده ای لزج و چسبنده که برای ساختن چسب و نیز جهت چاپهای فوری دستی در روی نورد های ماشین چاپ بکار رود و آنرا از سریشم ماهی گلسیرین قند و آب و امونیاک سازند. کلمه ایست فرانسوی، اصل آن بزبان لاتین، ژلاسیو بمعنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ایست شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته می شود و برای ساختن چسبها و در چاپ نیز بکار می برند
سی 30 سی
بقیه میوه ای که در باغها بعد از چیدن میوه جابجا بر سر درخت مانده باشد
منسوب به پلاس از پلاس
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
جمع سلطان، چیرگان شاهان جمع سلطان پادشاهان، جمع سلطان
بلغار، نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد
ماده ای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلم های عکاسی، ژله و بستنی به کار می رود
هان، آگاه باش. برای آگاهاندن و تنبیه به کار می رود، برای مثال رفتند به جمله یارکانت / بپسیج تو راه را هلاهین (ناصرخسرو - ۵۰)
پیرامون در، چهارچوب در خانه، برای مثال در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین (شاکر بخارایی - شاعران بی دیوان - ۴۸) ، چوب بالای در، سردر خانه
پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمان، سمانه، کرک، کراک، سلویٰ، بدبده، ورتیج، وشم
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید