نوعی از کاچی، و آن آشی باشد بی گوشت و بسیار آبکی و رقیق. (از برهان). نوعی از آش که رقیق و پرآب و بی گوشت پزند مانند حریره. (غیاث). و برخی این لغت را ترکی دانند. (برهان) (آنندراج) : عاقل نگردد مایل به بلماج تا قلیه بیند بر روی تتماج. بسحاق اطعمه. اماج. و رجوع به اماج و بلماق شود، ستودن. (ناظم الاطباء). ستایش کردن. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی از کاچی، و آن آشی باشد بی گوشت و بسیار آبکی و رقیق. (از برهان). نوعی از آش که رقیق و پرآب و بی گوشت پزند مانند حریره. (غیاث). و برخی این لغت را ترکی دانند. (برهان) (آنندراج) : عاقل نگردد مایل به بلماج تا قلیه بیند بر روی تتماج. بسحاق اطعمه. اُماج. و رجوع به اماج و بلماق شود، ستودن. (ناظم الاطباء). ستایش کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لاف و گزاف و دروغ، (برهان)، گزافه در سخن، منسوب به فریب و دروغ، (غیاث، از شرح خاقانی) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی، سنائی، سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی، خاقانی، فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی، خاقانی، واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی، کمال اسماعیل، ، لابه گری، تملق، تبصبص، چاپلوسی و لابه گری بود، (صحاح الفرس)، اسدی در لغت نامه گوید: ’لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟’ و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است، رجوع به احمدا شود: نامۀ مانی با نامۀ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی، فرخی، باز از آن خواجه زادۀ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی، سنائی، گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی، سعدی (در مفردات)، ، صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است، زره پوشی، (برهان)، زره پوشی زیرا که لام زره را گویند، (غیاث، از مؤید)
لاف و گزاف و دروغ، (برهان)، گزافه در سخن، منسوب به فریب و دروغ، (غیاث، از شرح خاقانی) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی، سنائی، سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی، خاقانی، فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی، خاقانی، واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی، کمال اسماعیل، ، لابه گری، تملق، تبصبص، چاپلوسی و لابه گری بود، (صحاح الفرس)، اسدی در لغت نامه گوید: ’لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟’ و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است، رجوع به احمدا شود: نامۀ مانی با نامۀ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی، فرخی، باز از آن خواجه زادۀ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی، سنائی، گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی، سعدی (در مفردات)، ، صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است، زره پوشی، (برهان)، زره پوشی زیرا که لام زره را گویند، (غیاث، از مؤید)
دهی از دهستان گندمان، بخش بروجن، شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3626 تن. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و محصول آن غلات و کتیرا و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان گندمان، بخش بروجن، شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3626 تن. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و محصول آن غلات و کتیرا و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیّه و در 11 هزارو پانصدگزی شمال باختری ارومیّه در مسیر راه ارابه رو ارومیّه به موانا در دامنه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 51 تن سکنه، آب آنجا از روضه چای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است، تابستان از راه ارابه رو موانا میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیّه و در 11 هزارو پانصدگزی شمال باختری ارومیّه در مسیر راه ارابه رو ارومیّه به موانا در دامنه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 51 تن سکنه، آب آنجا از روضه چای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است، تابستان از راه ارابه رو موانا میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ابونصرالیاس بن احمد بن محمود صوفی بامنجی از رواه بود و ابواسعد ازو حدیث شنید. در حدود 460 هجری قمری بدنیا آمدو در سال 542 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان) ابوالغنائم اسعد بن احمد بن یوسف بامنجی از خطباء است و در صفر 548 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
ابونصرالیاس بن احمد بن محمود صوفی بامنجی از رواه بود و ابواسعد ازو حدیث شنید. در حدود 460 هجری قمری بدنیا آمدو در سال 542 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان) ابوالغنائم اسعد بن احمد بن یوسف بامنجی از خطباء است و در صفر 548 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
منسوب به بلغم. بلغمی: شیر مرطوب... بلغمانی را از بهر آن زیان دارد که شیر به سردی میل دارد وحرارت ایشان آن را دیگرباره به مزاج خون بازنرساند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). ردی ٔللمعده، منضج للاورام البلغمانیه. (ابن البیطار)
منسوب به بلغم. بلغمی: شیر مرطوب... بلغمانی را از بهر آن زیان دارد که شیر به سردی میل دارد وحرارت ایشان آن را دیگرباره به مزاج خون بازنرساند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). ردی ٔللمعده، منضج للاورام البلغمانیه. (ابن البیطار)
معلمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلمۀ مکتب دختران. - ملاباجی چندک، زنی که دایم بر مصائب خود یا دیگران غم خورد یا دایم از عجز خود گوید. به مزاح، زنی بسیار اندوه خواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
معلمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلمۀ مکتب دختران. - ملاباجی چُندک، زنی که دایم بر مصائب خود یا دیگران غم خورد یا دایم از عجز خود گوید. به مزاح، زنی بسیار اندوه خواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)