نوعی از کاچی، و آن آشی باشد بی گوشت و بسیار آبکی و رقیق. (از برهان). نوعی از آش که رقیق و پرآب و بی گوشت پزند مانند حریره. (غیاث). و برخی این لغت را ترکی دانند. (برهان) (آنندراج) : عاقل نگردد مایل به بلماج تا قلیه بیند بر روی تتماج. بسحاق اطعمه. اماج. و رجوع به اماج و بلماق شود، ستودن. (ناظم الاطباء). ستایش کردن. (فرهنگ فارسی معین)