- بلاغی
- شیوا گشاده زبان کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند بلیغ. فصیح، مرد بلیغ
معنی بلاغی - جستجوی لغت در جدول جو
- بلاغی
- مربوط به بلاغت مثلاً علوم بلاغی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیوایش شیوا سخنی زبان آوری کشگویی، بالندگی، رسایی (کمال) ابر کانی
شیوایش شیوا سخنی زبان آوری کشگویی، بالندگی، رسایی (کمال) ابر کانی بلیغ شدن شیوا سخن گردیدن، چیره زبانی زبان آوری شیوا سخنی: (در بلاغت او را عدیل و نظیر نیست)، بلوغ: (پرورش که مردم ببلاغت جسمی رسیده را همی باید) (جامع الحمتین)، آوردن کلام مطابق اقتضای مقام بشرط فصاحت. مطابق بودن کلام با مقتضای مقام با فصاحت آن مثلا اگر مقام مقتضی تاکید است کلام موکد باشد و اگر مقتضی خلو از تاکید است خالی از تاکید باشد و اگر مقتضی بسط است مبسوط باشد و اگر مقتضی ایجاز (اختصار) است مختصر باشد، یا بلاغت متکلم. عبارتست از قوه توانایی متکلم برتالیف کلام بلیغ. یا رشته بلاغت. سلک بلاغت. فصاحت، شیوا سخنی
بلوری
شیوایی
فصیح بودن، رسایی سخن، در علوم ادبی در معانی، آوردن کلام مطابق اقتضای مقام و مناسب حال مخاطب، خالص بودن کلام از ضعف تالیف
منسوب به کلاغ، نوعی شمشیر
مانند کلاغ، دستمال بزرگ ابریشمی، نوعی روسری ابریشمی
پیامرسانی، پیام آگهی رسانیدن تبلیغ، بسنده کردن، پیام رسانی. یا شرط بلاغ. شرط تبلیغ شرط پیام رسانیدن: (من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال) (سعدی) کفایت و بسندگی، کمال و کفایت
سرکش، نافرمان
رساندن خبر یا پیام به کسی، پیام رسانی، بلوغ
سرکش، نافرمان، جمع بغاه
سرکش، نافرمان، گردنکش، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
بخشنامه ورقه ای که از طرف مقامات ذی صلاحیت صادر شود و مطلبی را ابلاغ کند
بخشنامه
دستور یا حکمی که از طرف مقام رسمی صادر می شود
Rhetorically
риторически
rhetorisch
риторично
retorycznie
de forma retórica
in modo retorico
de manera retórica
de manière rhétorique
retorisch
อย่างวาทศิลป์
secara retoris
بطريقةٍ غير مباليةٍ
वाक्चातुर्यपूर्ण रूप से