جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با باغی

باغی

باغی
سرکش، نافرمان، گردنکش، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
باغی
فرهنگ فارسی عمید

باغی

باغی
راغب، (تاج العروس)، از مصدر بُغی ̍ و بُغیَه، (اقرب الموارد)، طالب، (تاج العروس) (اقرب الموارد)، ج، بُغاه و بُغیان: و خرجوا بغیانا لضوالهم، ای طلابالها، (از اقرب الموارد)، جوینده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)، خواهنده
لغت نامه دهخدا

باغی

باغی
منسوب به باغ. متعلق بباغ. که در باغ باشد. غیر صحرائی:
بلبل باغی بباغ دوش نوایی بزد
خوبتر از باربد خوبتر از بامشاد.
منوچهری.
، پیچیده شده. تابیده شده. (ناظم الاطباء). تاب داده. تابیده. (آنندراج). ملفوف. (زمخشری). تارهای جدا شده از مو دسته کرده و هر دسته از رستنگاه تا نوک موی بهم تافته و بصورت لاغ در آمده:
مسلسل یک اندر دگر بافته (موی
گره برزده سرش برتافته.
فردوسی.
ای جوجگک بسال و ببالا بلندزه
ای با دو زلف بافتۀ چون کمند زه.
طاهر فضل.
، یک قسم پارچه ای از پنبه. (از ناظم الاطباء). نوعی از پارچه. (آنندراج) ، طناب. رسن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رنگی از کبوتر. (ناظم الاطباء). رنگی است مر کبوتران را. (آنندراج) ، تکمه هایی که از پشم گوسفند ساخته باشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

باغی

باغی
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 24 هزارگزی جنوب خاور اسفراین واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 258 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پنبه و بنشن و میوه و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است، اهالی آنجا در تابستان به کوه سارلی و سیاه میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 36 هزارگزی باختر برازجان و 5 هزارگزی راه فرعی برازجان به ریگ واقع است و 40 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
اسماعیل باغی از روات و از مردم باغ است از دهات مرو، و از فضل بن موسی روایت دارد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

باغی

باغی
نام سرهنگی از عیاران و پیروان مقنع: امیر بخارا حسین بن معاذ بود و از مهتران پیروان مقنع مردی بود از مردم بخارا نام او حکیم احمدو باوی سه سرهنگ دیگر بودند نام یکی حشری و دوم باغی و این هر دو از کوشک فضیل بودند ... و این هر سه مرد مبارز بودند و عیار و دونده و طرار، (تاریخ بخارا ص 80)، و کردک بنزدیک مقنعرفت و باغی که هم از ایشان بود در جنگ کشته شد و جبرئیل سرهای ایشان را به سغد برد، (همان کتاب ص 84)
لغت نامه دهخدا

باغی

باغی
سرکش، نافرمان، یاغی، ظالم
متضاد: رام، فرمانبردار، بستانی، بوستانی
متضاد: صحرایی، بیابانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد