پشکولی. در مؤید الفضلاء و برخی از لغت نامه ها بصورت لغت مستقلی آمده در حالی که یای آن بنا بر شاهدی که نقل کرده اند یای وحدت است و لغت مستقلی نمیتواند باشد. رجوع به بشکول و پشکول شود
پشکولی. در مؤید الفضلاء و برخی از لغت نامه ها بصورت لغت مستقلی آمده در حالی که یای آن بنا بر شاهدی که نقل کرده اند یای وحدت است و لغت مستقلی نمیتواند باشد. رجوع به بشکول و پشکول شود
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
معدن آقاعلی، بجنوب ارس و مغرب کانتال، نام معدن آهنی است ممزوج با پیریت و مس کلوخه. و در برابر آن به درۀ آهکی دامنۀ کوهستانی کانتال معدن دیگری از آهن هست نیز بدین نام
معدن آقاعلی، بجنوب ارس و مغرب کانتال، نام معدن آهنی است ممزوج با پیریت و مس کلوخه. و در برابر آن به درۀ آهکی دامنۀ کوهستانی کانتال معدن دیگری از آهن هست نیز بدین نام
خلف قول. مخلافی. (یادداشت مؤلف). عمل بدقول. بدعهدی. مقابل خوش قولی. - بدقولی کردن، بدعهدی کردن: و عهد ایشان (پریان) درست باشد و بدقولی نکنند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
خلف قول. مخلافی. (یادداشت مؤلف). عمل بدقول. بدعهدی. مقابل خوش قولی. - بدقولی کردن، بدعهدی کردن: و عهد ایشان (پریان) درست باشد و بدقولی نکنند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. سکنه 150تن. آب از رودخانه تنک راه. محصول برنج، غلات، حبوب و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. سکنه 150تن. آب از رودخانه تنک راه. محصول برنج، غلات، حبوب و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 57 هزارگزی شمال باختری هندیجان و در کنار راه اتومبیل رو بهبهان بخلف آباد در دشت واقع است، ناحیه ای است گرمسیر دارای 100 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است، ساکنین آن بیشتر از طایفۀ کعبی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 57 هزارگزی شمال باختری هندیجان و در کنار راه اتومبیل رو بهبهان بخلف آباد در دشت واقع است، ناحیه ای است گرمسیر دارای 100 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است، ساکنین آن بیشتر از طایفۀ کعبی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ابوالحسن علی بن حسین بن علی نحوی اصفهانی. موصوف به جامعالعلوم و معروف به جامع باقولی. وی در علم نحو و فنون اعراب قدوۀ افاضل عصر خود بود، او راست: البیان فی شواهدالقرآن، تفسیرالقرآن، الجواهر، شرح اللمع، علل القرائه، کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن، المجمل، او در سال 535 هجری قمری در قید حیات بوده و سال وفاتش مضبوط نیست. (از ریحانه الادب ج 1 ص 245)
ابوالحسن علی بن حسین بن علی نحوی اصفهانی. موصوف به جامعالعلوم و معروف به جامع باقولی. وی در علم نحو و فنون اعراب قدوۀ افاضل عصر خود بود، او راست: البیان فی شواهدالقرآن، تفسیرالقرآن، الجواهر، شرح اللمع، علل القرائه، کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن، المجمل، او در سال 535 هجری قمری در قید حیات بوده و سال وفاتش مضبوط نیست. (از ریحانه الادب ج 1 ص 245)
بقلی. لقب محمد بن ابی القاسم خوارزمی. (منتهی الارب). ابوالفضل زین الدین محمد بن قاسم از مشاهیر علمای عامه بود و در خوارزم نشو و نما یافته و در سال 562 هجری قمری درگذشت. تألیفات بسیاری بدو منسوبست و از آنجمله است: کتاب صلوه البقلی و کتاب فضایل العرب. (از ریحانه الادب). و رجوع به زین المشایخ و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، نام یکی از سالهای دوازده گانه است و هر سال بنام جانوری منسوبست: موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زین چار چو بگذری نهنگ آید و مار. (نصاب). ، شخص گیج. ابله. احمق. (دزی ج 1 ص 102). - البقر الابیض، نامی است که به نشخوارکنندگان وحشی بلندقد داده اند. (دزی ج 1 ص 102). - البقر الاحمر، حیوانی است وحشی با شاخهایی عجیب و بلند و مابین گاو و نشخوارکنندگان وحشی بلند قد قرار دارد. (از دزی ج 1ص 102). - بقرالوحش، نوعی گاو کوهی و بز کوهی است که در صحراهای عربستان زندگی کند. (از دزی ج 1 ص 102). و رجوع به بقرالوحش در ردیف خود شود. - عیون البقر، انگوری سیاه و کلان و گرد و کم شیرینی. و اهل فلسطین آنرا نوعی از آلودانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). - لحم بقری، گوشت گاو. (دزی ج 1 ص 102)
بقلی. لقب محمد بن ابی القاسم خوارزمی. (منتهی الارب). ابوالفضل زین الدین محمد بن قاسم از مشاهیر علمای عامه بود و در خوارزم نشو و نما یافته و در سال 562 هجری قمری درگذشت. تألیفات بسیاری بدو منسوبست و از آنجمله است: کتاب صلوه البقلی و کتاب فضایل العرب. (از ریحانه الادب). و رجوع به زین المشایخ و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، نام یکی از سالهای دوازده گانه است و هر سال بنام جانوری منسوبست: موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زین چار چو بگذری نهنگ آید و مار. (نصاب). ، شخص گیج. ابله. احمق. (دزی ج 1 ص 102). - البقر الابیض، نامی است که به نشخوارکنندگان وحشی بلندقد داده اند. (دزی ج 1 ص 102). - البقر الاحمر، حیوانی است وحشی با شاخهایی عجیب و بلند و مابین گاو و نشخوارکنندگان وحشی بلند قد قرار دارد. (از دزی ج 1ص 102). - بقرالوحش، نوعی گاو کوهی و بز کوهی است که در صحراهای عربستان زندگی کند. (از دزی ج 1 ص 102). و رجوع به بقرالوحش در ردیف خود شود. - عیون البقر، انگوری سیاه و کلان و گرد و کم شیرینی. و اهل فلسطین آنرا نوعی از آلودانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). - لحم بقری، گوشت گاو. (دزی ج 1 ص 102)
دهی از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. سکنه 150 تن. در دو محل بفاصله پانصد گز بنام بقتولی بالا وپایین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. سکنه 150 تن. در دو محل بفاصله پانصد گز بنام بقتولی بالا وپایین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول: قباهای خاص از پی هر کسی قبا باولیهای زرکش بسی. نظامی منسوب به باول که شهری است که جامۀ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات). همان بابلی است. (آنندراج)
نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول: قباهای خاص از پی هر کسی قبا باولیهای زرکش بسی. نظامی منسوب به باول که شهری است که جامۀ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات). همان بابلی است. (آنندراج)
عمل و شغل و حرفۀ بقال. خواربارفروشی، گشاده و فراخ گردانیدن چیزی را، و منه حدیث الانک: فبقرت لها الحدیث، ای فتحته و کشفته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فراخ گردانیدن چیزی را. (از آنندراج) ، در حدیث هدهد سلیمان (ع) : فبقرالارض، یعنی دید آب را در زیرزمین. (منتهی الارب). نگریستن هدهد موضع آب را پس دیدن آنرا: بقرالهدهد الارض بقراً. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، تفتیش کردن و پی بردن به امور ایشان: بقر فی بنی فلان، تفتیش کرد و پی برد به امور ایشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مانده شدن. (آنندراج). مانده گردیدن. (منتهی الارب). درماندن. (تاج المصادر بیهقی) ، شگفت داشتن سگ بدیدار گاو. (از آنندراج) (منتهی الارب) ، کنده شدن چشم مرد از دیدن دور. (آنندراج). فرومانده بینایی شدن از دیدن دور. (منتهی الارب). و رجوع به بقر شود
عمل و شغل و حرفۀ بقال. خواربارفروشی، گشاده و فراخ گردانیدن چیزی را، و منه حدیث الانک: فبقرت لها الحدیث، ای فتحته و کشفته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فراخ گردانیدن چیزی را. (از آنندراج) ، در حدیث هدهد سلیمان (ع) : فبقرالارض، یعنی دید آب را در زیرزمین. (منتهی الارب). نگریستن هدهد موضع آب را پس دیدن آنرا: بقرالهدهد الارض بقراً. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، تفتیش کردن و پی بردن به امور ایشان: بقر فی بنی فلان، تفتیش کرد و پی برد به امور ایشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مانده شدن. (آنندراج). مانده گردیدن. (منتهی الارب). درماندن. (تاج المصادر بیهقی) ، شگفت داشتن سگ بدیدار گاو. (از آنندراج) (منتهی الارب) ، کنده شدن چشم مرد از دیدن دور. (آنندراج). فرومانده بینایی شدن از دیدن دور. (منتهی الارب). و رجوع به بَقَر شود
بکاول: ترکی آبدار، سر آشپز، خورچش کسی که پیش از فرمانروا خوراک را می چشیده تازهر آلود نباشد، خوانسالار بزرگ و ریش سفید مطبخ و خوانسالار بکاول، ناظر، آبدار شرابدار، آنکه مامور چشیدن اغذیه پادشاهان و امیران بود
بکاول: ترکی آبدار، سر آشپز، خورچش کسی که پیش از فرمانروا خوراک را می چشیده تازهر آلود نباشد، خوانسالار بزرگ و ریش سفید مطبخ و خوانسالار بکاول، ناظر، آبدار شرابدار، آنکه مامور چشیدن اغذیه پادشاهان و امیران بود
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
بقالی کردن در خواب، جهد کردن است در کارها و چیزی حاصل کردن به جهت معیشت. اگر بیندبقالی میکرد، دلیل که به کار و کسب دنیا مشغول شود و به قدر آن چه داشت ویرا از متاع دنیا حاصل شود. محمد بن سیرین بقالی کردن در خواب بر سه وجه باشد. اول: کسب کردن، دوم: منفعت یافتن، سوم: غم و اندوه. دیدن بقالی در خواب که لبنیات تازه و پاکیزه بفروش میرساند، علامت آرامش و راحتی است . اگر بیند متاع های بقالی را به زر و درم میفروخت، دلیل بر غم و اندوه کند، زیرا که زر و درم به تاویل غم و اندوه است.
بقالی کردن در خواب، جهد کردن است در کارها و چیزی حاصل کردن به جهت معیشت. اگر بیندبقالی میکرد، دلیل که به کار و کسب دنیا مشغول شود و به قدر آن چه داشت ویرا از متاع دنیا حاصل شود. محمد بن سیرین بقالی کردن در خواب بر سه وجه باشد. اول: کسب کردن، دوم: منفعت یافتن، سوم: غم و اندوه. دیدن بقالی در خواب که لبنیات تازه و پاکیزه بفروش میرساند، علامت آرامش و راحتی است . اگر بیند متاع های بقالی را به زر و درم میفروخت، دلیل بر غم و اندوه کند، زیرا که زر و درم به تاویل غم و اندوه است.