جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قبائلی

قبائل

قبائل
جَمعِ واژۀ قبیله:
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل.
سعدی.
- قبائل بنی اسرائیل، اسباط بنی اسرائیل.
رجوع به قبایل و قبیله شود.
، قبائل رأس، استخوانهای سر. صفائح جمجمه
لغت نامه دهخدا

قائلی

قائلی
از شعرای ایران است و تذکرهالشعرائی نوشته و به سال 955 هجری قمری درگذشته است. قاموس الاعلام وی را از اهل ترشیر نوشته است ولی سام میرزا مینویسد: در اصل سبزواری است و اکنون در شهر قزوین است و در نهایت فقر و مسکنت اوقات میگذارند و این مطلع ازوست:
یار بی مهر و منم عاشق زار عجبی
حال زار عجبی دارم و یار عجبی
از قد خم شده و چهرۀ زردم او را
میکند حلقۀ زرگوش گذار عجبی.
اماخود انصاف میدهد که این بیت از من نیست، این مطلع ازوست:
دوای درد دل خویش از خدا طلبم
کجا روم ز که این درد را دوا طلبم ؟
(تحفۀ سامی ص 135)
لغت نامه دهخدا

طبائعی

طبائعی
حکیمی که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبایع اربع) می داند، حکیمی که طبیعت و دهر را خالق جهان می دانست
فرهنگ لغت هوشیار

قائلین

قائلین
جمع قایل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) قایلین بخلا
فرهنگ لغت هوشیار