جدول جو
جدول جو

معنی بغبنج - جستجوی لغت در جدول جو

بغبنج
ماری باشد که در باغها گردد و هیچ گزند نکند. (معیار جمالی). رجوع به بفبنج شود:
دعا و مدح او را حرز خود ساز
که افعی با تو باشد کم ز بغبنج.
شمس فخری، کنایه از ساغر خالی از شراب. (از برهان) (از رشیدی) (ناظم الاطباء: بغداد). ساغر. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغرنج
تصویر بغرنج
درهم و برهم، مشکل، پیچیده، دشوار، نارسا
فرهنگ فارسی عمید
(بُ رَ)
سخت. مشکل. عظیم سخت. بسیار درهم، چون معمایی صعب. پیچ در پیچ. برهم، درهم. ملتبس. پیچیده. معمایی. صاحب تعقید. معقد. مغلق. جاویده (در تکلم). نامفهوم. نارسا. (یادداشت لغت نامه) ، تریز جامه. (ناظم الاطباء).
- بغلک زدن، کنایه از شماتت کردن باشد. (برهان) (مؤید الفضلاء) (رشیدی) (آنندراج) (فرهنگ نظام). شماتت کردن. (ناظم الاطباء) :
شاهد مهرگان گشاده کمر
بغلک میزند بفروردین.
ملک قمی (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).
، مسخره کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بغل زدن شود
لغت نامه دهخدا
فروشندگانی که تعارف بسیار کنند و در برابر قیمت پیشنهاد شده مدتها مقاومت میکنند. (از دزی ج 1 ص 101) ، گندم مخلوط به جو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، طعام مخلوط به جو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ غُ)
تخم گشنیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغرنج
تصویر بغرنج
در هم وبر هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغرنج
تصویر بغرنج
((بُ رَ))
مشکل، دشوار
فرهنگ فارسی معین