- بعده
- بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
معنی بعده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در آینده
غلام، کنیز، اسیر
مونث بعید دور: مسافات بعیده
بد پوش زن بله بلی آری
واحد بعر یک پشکل
سپس زمانی دیگر پس سپس
انگیزش، روانه کردن، زنده گرداندن، فرستادگی
برده، زر خرید، غلام
یک شهر شهری واحد بلد. شهر، جمع بلاد بلدان، ناحیه زمین
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
پسین، سپسین
دیرتر
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
شراب و می را گویند
بنده زر خرید
آیین نو نو آوری نو آیینی
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
بره های ماده، گل اربه از گیاهان کرمکش از داروها مریم نخودی کوهی
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶)
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
بندۀ زرخرید، غلام، کنیز
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
نوع نشستن، یک بار نشستن، مرکب انسان، فرش یا مسندی که بر آن بنشینند
نوید، قول، قرار، خبر خوش دربارۀ آینده، مژده
غلام زرخرید، غلام، چاکر، برده، انسان نسبت به خداوند، لقبی که گوینده برای تواضع به خود می دهد، من مثلاً بنده چندین بار خدمت رسیدم
عابد، عبادت کننده، پرستنده، آنکه خدا را پرستش می کند
جمع عبد، بند گان، توانایی، ماند گاری، جاودانگی، فربهی، بویه کوب، ننگ، جمع عابد به معنی پرستندگان
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
کوهان
عضوی از بدن انسان یا حیوان که غذا در آن داخل و هضم میشود و در سمت چپ بدن انسان قرار گرفته است
در تازی نیامده نویدنش پشت پتیست نوید نویذ (در لغت فرس برابر با آگهی دادن و خرام آمده است) فردوسی آن را برابر با (وعد) به کار برده به دیدار تو داده ایمش نوید زما بازگشت است دل پرامید گرگانی نیز آن را با همین مانک به کار برده فراق دوست سر تا سر امید است ز روز خرمی دل را نوید است دیسیات دسیاد نویده مژده، یا وعده و و عید وعد و عید، عهد پیمان: (سخن وی حق وعده وی راست)، قول قرار: گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده ه زحد بشد و مانه دودیدیم و نه یک. (حافظ)، دفعه مرتبه بار: (عبدل گویا روزی سی شاهی مزد میگیرد) توضیح وعده بر وزن حمله در اصل (وعد) بر وزن حمل است ولی آنرا شعرا نیز دراشعار خود بکار برده اند ناصر خسرو گوید: مر مرا شکر چسان وعده کنی گرت سنگ است ای پسر در آستین. (نداب) یا راست کردن وعده. بقول و قرار خودکاملا عمل کردن: (صدق در سنت راست گفت و راست کردن وعده باشد)