- بعج (بَ عِ)
مرد سست رفتار، گویا معوج البطن است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کشتن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نحر کردن شتر را. (از اقرب الموارد). شتر کشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، دفع کردن ماده شتر نشخوار خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کشف کردن. ظاهر ساختن چیزی را: بعق عن کذا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کندن چاه را: بعق البئر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کندن چاه را. (آنندراج) ، شکافتن. (تاج المصادر بیهقی)
