- بطی
- کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
معنی بطی - جستجوی لغت در جدول جو
- بطی
- درنگ کننده، کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد شکم بزرگ
شگفت، دروغ، نیم موزه، جسک (بلا)
سخت گیر، تازنده تازان
خربزه، هندوانه، کدو
بزرگ شکم، ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد
خربزه، هندوانه، کدو
پس انداختن کار و تاخیر در آن
از نژاد قبط منسوب به قبط از قوم قبط از نژاد قبط، جمع اقباط یا ماههای قبطی. عبارتند از: توت (توث) باوی اثور کراق طوفی ماخبر فامینوث فرموثی باخون باونی افبقی ماسوری
مبطی در فارسی: سست کند کار
منسوب به نبط: ازقوم نبط، زبان قوم نبط، خط قوم نبط، گیاه
دسته ای از اقوام قدیم عرب که در حدود چهار قرن قبل از میلاد در یکی از نواحی عربستان ساکن شده و در سال ۱۰۶ میلادی به دست رومیان منقرض شدند، یک تن از قوم نبط، تهیه شده به وسیلۀ مردمان نبط، زبان و خط اقوام نبطی
امت موسی، یهودی
از مردم مصر قدیم، زبانی از خانوادۀ زبان های سامی ی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند، خطی متعلق به مصریان باستان
نامی که در عهد عتیق بنخستین روسای خاندان اطلاق میشده، کشیش درجه اول مسیحیت بطریرخ
خربزه فروش تره بار فروش خربزه فروش
واحد بطیخ یک دانه خربزه
کند شدن آهسته شدن کند شدن آهسته شدن مقابل سریع گشتن تند شدن
ناگوارد غذایی که بکندی هضم شود ثقیل
دیریاب کودن کم هوش، دیر یاب
کند رو آنکه باهستگی رود کندرو: (قطاربطی السیر) مقابل سریع السیر
آنچه که باهستگی راه زوال پیماید: (پس چون بپرسی از ماهیتش که چیست گوید: عرض است بطی الزوال)
آهسته رو آهسته ران آنکه باهستگی حرکت کند مقابل سریع الحرکه
کودن کند هوش کند فهم دیر فهم دیر یاب کم هوش کودن
غذایی که دیر هضم شود
کندفهم، کندذهن، کودن
آنکه به آهستگی برود، کندرو
آنکه به کندی و آهستگی حرکت می کند
مرداب یا جایی که در آن آب بسیار جمع می شود
بسیاری باندازه ای زیاد، بحد کافی. بسیاری تعدادی کثیر
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن