طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، مرغ سلیمان، پوپو، شانه سرک، بدبدک، پوپش، بوبو، پوپ، پوپک، کوکله، بوبه، شانه سر، پوپؤک، بوبک، شانه به سر
هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، مُرغِ سُلِیمان، پوپو، شانِه سَرَک، بَدبَدَک، پوپَش، بوبو، پوپ، پوپَک، کوکَلِه، بوبِه، شانِه سَر، پوپُؤَک، بوبَک، شانِه بِه سَر
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرنجبویه
بادرَنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، تُرُنگان، تُرُنجان، بادرونه، بادرَنجبویه
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور با 406 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه، بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خلال و مسواک، لبریز آب گردیدن وادی. (از منتهی الارب). تنگ شدن وادی. بسبب آب و مردم و بدشمردن اقامت درآن. (از اقرب الموارد) ، عاجز و تنگ شدن کسی به کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دبش (از دزی ج 1 ص 89)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور با 406 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه، بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خلال و مسواک، لبریز آب گردیدن وادی. (از منتهی الارب). تنگ شدن وادی. بسبب آب و مردم و بدشمردن اقامت درآن. (از اقرب الموارد) ، عاجز و تنگ شدن کسی به کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دِبش (از دزی ج 1 ص 89)
محدث است و از اسحاق بن شاذان روایت کند. (یادداشت مؤلف). ببرویه بن علی بن محمد بن مالک ابوغسان البصری، در حوالی سال 353 هجری قمری می زیست و از حسن بن محمد بن عثمان فسوی حدیث روایت کرد. و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 238 شود، جوهری در صحاح گفته است که ببه نام جاریه ای است و استشهاد به شعر زیرین کرده است: لانکحن ببه جاریه جدبه. و صاحب قاموس گوید که این غلط است معنی ً و استشهاداً بلکه لقب همان عبدالله مذکور است و شعر از مادراو هند بنت ابی سفیان است که او را در صغر سن به دست خویش می جنبانید و این شعر می خواند. (منتهی الارب)
محدث است و از اسحاق بن شاذان روایت کند. (یادداشت مؤلف). ببرویه بن علی بن محمد بن مالک ابوغسان البصری، در حوالی سال 353 هجری قمری می زیست و از حسن بن محمد بن عثمان فسوی حدیث روایت کرد. و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 238 شود، جوهری در صحاح گفته است که ببه نام جاریه ای است و استشهاد به شعر زیرین کرده است: لانکحن ببه جاریه جدبه. و صاحب قاموس گوید که این غلط است معنی ً و استشهاداً بلکه لقب همان عبدالله مذکور است و شعر از مادراو هند بنت ابی سفیان است که او را در صغر سن به دست خویش می جنبانید و این شعر می خواند. (منتهی الارب)
یکی از هفت فرقۀ معتزله باشند. (بیان الادیان). فرقه ای از معتزله، اصحاب بشر بن المعتمر. (مفاتیح). گروهی از معتزله و اتباع بشر بن المعتمر باشند. بشر خود از افاضل علماء معتزله بود و عقاید خاصی داشت. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و البیان و التبیین ج 1 ص 126 شود
یکی از هفت فرقۀ معتزله باشند. (بیان الادیان). فرقه ای از معتزله، اصحاب بشر بن المعتمر. (مفاتیح). گروهی از معتزله و اتباع بشر بن المعتمر باشند. بشر خود از افاضل علماء معتزله بود و عقاید خاصی داشت. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و البیان و التبیین ج 1 ص 126 شود