خاورشناس. مستشرق. آنکه با فرهنگ و تمدن مشرق زمین معرفت داشته باشد. (یادداشت مؤلف). دانشمند غربی که به پژوهش در فرهنگ و تمدن خاوریان پردازد. رجوع به خاورشناس و مستشرق شود
خاورشناس. مستشرق. آنکه با فرهنگ و تمدن مشرق زمین معرفت داشته باشد. (یادداشت مؤلف). دانشمند غربی که به پژوهش در فرهنگ و تمدن خاوریان پردازد. رجوع به خاورشناس و مستشرق شود
آنکه شامۀ صحیح داشته باشد. (آنندراج). آنکه بخوبی در میان بوها تشخیص میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بخوبی، بویها را تشخیص دهد. (فرهنگ فارسی معین) : ما بحسن صورت از معنی قناعت کرده ایم بوشناسان را قماش پیرهن منظور نیست. صائب (از آنندراج)
آنکه شامۀ صحیح داشته باشد. (آنندراج). آنکه بخوبی در میان بوها تشخیص میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بخوبی، بویها را تشخیص دهد. (فرهنگ فارسی معین) : ما بحسن صورت از معنی قناعت کرده ایم بوشناسان را قماش پیرهن منظور نیست. صائب (از آنندراج)
سخن سنج. سخن شناس. (یادداشت مؤلف). آشنا به فنون و رموز شعر و ادب: امیر شعرشناس بود. (چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 63). شاه فرهنگ دان شعرشناس پیش از آن داستان که بود قیاس. نظامی
سخن سنج. سخن شناس. (یادداشت مؤلف). آشنا به فنون و رموز شعر و ادب: امیر شعرشناس بود. (چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 63). شاه فرهنگ دان شعرشناس پیش از آن داستان که بود قیاس. نظامی
عارض یا نقیب که شمار فوج مردم میکند بتخمین و قیاس و گوید که این فوج چندین هزار سوار است. (آنندراج) : سپاهی نه چندان که لشکرشناس به اندازۀ آن رساند قیاس. نظامی. که آن را شمردن توان در قیاس کسانی که هستند لشکرشناس. نظامی. بدانست سالار لشکرشناس که در رومی از زنگی آمد هراس. نظامی
عارض یا نقیب که شمار فوج مردم میکند بتخمین و قیاس و گوید که این فوج چندین هزار سوار است. (آنندراج) : سپاهی نه چندان که لشکرشناس به اندازۀ آن رساند قیاس. نظامی. که آن را شمردن توان در قیاس کسانی که هستند لشکرشناس. نظامی. بدانست سالار لشکرشناس که در رومی از زنگی آمد هراس. نظامی
کنایه از خروس عرشی باشد که چون او بانگ آورد خروسهای زمین به صدا درآیند. (از حاشیۀ دیوان خاقانی) ، خروس: ماییم مرغ عرش که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه. خاقانی
کنایه از خروس عرشی باشد که چون او بانگ آورد خروسهای زمین به صدا درآیند. (از حاشیۀ دیوان خاقانی) ، خروس: ماییم مرغ عرش که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه. خاقانی
دانای کار. صیرفی و حاذق در کار. (ناظم الاطباء). دانشمند. بخرد. خبره. متخصص: شریک اعور رحمه اﷲ علیه که از دهاه عالم و زیرکان دنیاو کارشناسان جهان بود گفت... (کتاب النقض ص 384). من که شدم کارشناس اندکی صد کنم و باز نگویم یکی. نظامی. ج، کارشناسان، کنایه از دانایان ومنجمان و اصحاب فراست و اهل تجربه و قاعده و قانون دانان و عارفان و بخردان و عاقلان. (برهان) (آنندراج) : مست چه خسبی که کمین کرده اند کارشناسان نه چنین کرده اند. نظامی (ص 143)
دانای کار. صیرفی و حاذق در کار. (ناظم الاطباء). دانشمند. بخرد. خبره. متخصص: شریک اعور رحمه اﷲ علیه که از دهاه عالم و زیرکان دنیاو کارشناسان جهان بود گفت... (کتاب النقض ص 384). من که شدم کارشناس اندکی صد کنم و باز نگویم یکی. نظامی. ج، کارشناسان، کنایه از دانایان ومنجمان و اصحاب فراست و اهل تجربه و قاعده و قانون دانان و عارفان و بخردان و عاقلان. (برهان) (آنندراج) : مست چه خسبی که کمین کرده اند کارشناسان نه چنین کرده اند. نظامی (ص 143)