- بسوی
- بسمت بطرف بمقابلبجهت، بعلت برای. توضیح لازم الاضافه است
معنی بسوی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیر پهلوان سر کگی ترش شدن می، دلیری
بلند شدن
غلبه نمودن، روی ترش کردن
یونانی خلر گیاه
شتابان وبتعجیل، بزودی
منسوب به بسد بسدین
کسی که بست می نشیند آنکه متحصن شود آنکه بمکانی مقدس برای مصون بودن از تعرض پناه میبرد و متحصن گردد
حاجب، ابروی، ابرو
آزمایش، سختی، مصیبت
منسوب به بغ یا بغشور از مردم بغ یا بغشور
گوشه ایست در دستگاه همایون
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
ابتدائی، آغازی
آوندی سفالین و دسته دار که در آن شراب و جز آن ریزند کوزه سفالی
برابرشدن
ابتدایی مثلاً هیئت بدوی
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
از مردم بست، مربوط به بست
به رنگ بسد، سرخ رنگ، تهیه شده از بسد
بالیدن، بلند شدن، نمو کردن و بالا رفتن درخت خرما
ساکن بادیه، بادیه نشین، صحرانشین مثلاً قبایل بدوی
منسوب به فسا
نسوی در فارسی نسایی از مرم نسا منسوب به نساازمردم نسا
ابتدایی، آغازی
بستن نشین
Dowdy
неопрятный
ungepflegt