جدول جو
جدول جو

معنی بسترم - جستجوی لغت در جدول جو

بسترم
جوشش دمیدگی اعضا
تصویری از بسترم
تصویر بسترم
فرهنگ لغت هوشیار
بسترم
نوعی بیماری پوستی که علائم آن جوش های ریز سرخ رنگ در پوست و خارش است، بشترم، بشتر
تصویری از بسترم
تصویر بسترم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بستری
تصویر بستری
بیمار ومریض در بستر افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسترک
تصویر بسترک
بستر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشترم
تصویر بشترم
جوشهای ریز و ورم سرخ رنگ در پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشترم
تصویر بشترم
نوعی بیماری پوستی که علائم آن جوش های ریز سرخ رنگ در پوست و خارش است، بشتر، بسترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشترم
تصویر بشترم
((بُ تُ یا تِ رَ))
بشتر، جوش های ریز و متورم که روی پوست بدن ظاهر شود و خارش بسیار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستری
تصویر بستری
((بِ تَ))
مریض، بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستری
تصویر بستری
ویژگی کسی که به جهت آسیب دیدگی یا بیماری در بستر استراحت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستم
تصویر بستم
بیستم در مرحله بیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستر
تصویر بستر
رختخواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستر
تصویر بستر
رختخواب گسترده شده، تشک، توشک
بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستر
تصویر بستر
((بِ تَ))
تشک، جای خواب، پهنه، ساحت، زمینه و امکان برای کاری، پهنه ای که آب بر آن جریان دارد
فرهنگ فارسی معین