- بستار
- سست
معنی بستار - جستجوی لغت در جدول جو
- بستار ((بِ))
- سست، نااستوار، گرفتار، گرو
- بستار
- سست، نااستوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به وفور
عمامه
موجود
جمع ستر، پرده ها جمع ستر سترها پرده ها. یا استار کعبهء. پرده های کعبه. یا هتک استار. پرده دریدن
زیاد، فراوان
گلستان، باغ، گلزار
گستاخ
کلمه ایست از مبهمات که شخص یا شی مجهول و غیر معلوم را رساند فلان. یا باستار و بیستار. فلان و بهمان
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
دستمال، شال، عمامه
موضوع، مبحث، بحث
خلاص و نجات و رستگاری و رهائی و آزادی
بحث، مبحث
جستجو، مبحث، مقاله، بحث
سترها، پرده ها، جمع واژۀ ستر
گستاخ، بی ادب، نترس، جسور، دلیر، بی پروا
اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
باستار و بیستار: فلان و بهمان
باستار و بیستار: فلان و بهمان
رستگار، نجات یافته، آزاد، رها، آسوده، رستار
اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
واحد اندازه گیری وزن، برابر با چهار یا چهار و نیم مثقال
شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا
مرماخوز: اگر خواهی زتب زنهار زنهار کفی از داروی مستار دست آر. (محمود تانیسری)