جدول جو
جدول جو

معنی بستاخ

بستاخ
گستاخ، بی ادب، نترس، جسور، دلیر، بی پروا
تصویری از بستاخ
تصویر بستاخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بستاخ

بستاخ

بستاخ
بیستاخ. استاخ. بی ادب و لجوج باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 212). بوزن و معنی اَستاخ. (سروری). گستاخ باشد. (رشیدی). بی ادب و لجوج باشد و آن را بیستاخ باضافۀ یا نیز گفته اند و بکسر نیز آمده است. (آنندراج) (انجمن آرا). بمعنی گستاخ است و آن را استاخ نیز گویند. (جهانگیری). گستاخ و جسور لفظ مذکور مخفف بیستاخ است، بی پروا. (فرهنگ نظام). دلیر. رجوع به استاخ وگستاخ شود: محمد بربطی این بشنود گفت و سخت خوش استاد بود و به امیر بستاخ. (تاریخ بیهقی).
بزرگی کردن ارچه نارواییست
نه کبر است این که فر پادشاییست
اگر نبود بچشم خاصکان ناز
ز بستاخی که دارد عام را باز.
امیرخسرو (از جهانگیری).
بعهد عدل تو بستاخ ننگردبلبل
بروی عارض گلبرگ و طرۀ شمشاد.
کلامی اصفهانی (از فرهنگ نظام).
و رجوع به بیستاخ و استاخ شود
لغت نامه دهخدا