- بساتون
- پارسی تازی شده:، جمع بستان، بوستان ها جمع بستان بوستانها
معنی بساتون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باغها، بستانها
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
چوبدستی که ماموران بکمر میبندند
چوب دستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی به عنوان اسلحۀ سرد به کار می برند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
منتظم، مرتب، منظم
یونانی تازی شده زراندوک از گیاهان گیاهی از تیره زرآوند که پایاست و در جنگلهای مرطوب نواحی معتدله اروپا میروید. سوش و ریشه آن بوی معطر دارد و در طب بعنوان مسهل و مقیی مصرف میگردد. برباله، اسارون شامی
زمین ناهموار
نیک وخوب وراست
خوشه چینی پس از درو کردن
شخم زدن زمین
بدون پایه
فرانسوی موت بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
لاتینی تازی گشته می باده
جمع سباح، شناوران
کهنه، گذشته، دیرین، زمان قدیم
خوب، نیکو، مرتب، با نظم و آراستگی
ویژگی زمین پشته پشته، زمین ناهموار، بشاورد
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
قدیم، گذشته
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خانم، کدبانو، لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون
ملول وبتنگ آمده
گلستان، باغ، گلزار