- بزنگاه
- موقع
معنی بزنگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- بزنگاه
- محل زدن
- بزنگاه
- جای زدن، موقعیت حساس یا مناسب مثلاً سر بزنگاه پیدایش شد، کنایه از آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند
- بزنگاه ((بِ زَ))
- جای راهزنی، کنایه از موقعیت حساس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
مجلس عیش و عشرت، جای جشن و مهمانی و باده گساری
موسسه، آژانس
خانه، انبار
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
حالا، حال
اکابر
محل صدور، مخرج
تقاطع
تحصنگاه
ازناگاه ناگهان
محل بستن، آنجا که کشتی لنگر میاندازد لنگر گاه
اعاظم، اکابر، اشخاص مهم، سران، اعیان، اشراف
مفصل اعضا، دره
پهلوگاه
ناگاه، ناگهان
جای بیم و ترس
بی وقت، بی موقع
نام روز دهم فروردین
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
خانقاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
رصد گاه، گمرکخانه
مستراح و کنار آب
میدان جنگ، مکان جنگ کردن