جدول جو
جدول جو

معنی بزرو - جستجوی لغت در جدول جو

بزرو
(بُ)
دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و 428 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
بزرو
(بُ رَ / رُو)
بزرونده. که بز تواند رفت.
- راه بزرو، راههای باریک و پرپیچ وخم در کوه. معبری در کوه و جنگل سخت پیچ درپیچ. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
(پسرانه)
والا، برجسته، نام شاعری کرد (نگارش کردی: بوزرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدرو
تصویر بدرو
بدراه، اسبی که بد راه می رود، آنکه به راه خطا می رود، بدآیین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارو
تصویر بارو
باره، دیوار قلعه، حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو
تصویر بزخو
کمین، پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
بزخو کردن: کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان مثلاً خانۀ بزرگ،
با اهمیت، برجسته مثلاً رمان نویس بزرگ،
با سن بیشتر مثلاً برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ، سخت، شدید مثلاً رنج بزرگ، فاجعۀ بزرگ،
شریف، محترم، رئیس، سرپرست، دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا مثلاً بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، بادرشتی و گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرک
تصویر بزرک
تخم کتان که از آن روغن می گیرند، دانۀ گیاه کتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزور
تصویر بزور
بذرها، دانه ها، تخمها، جمع واژۀ بزر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
اندوخته، ذخیره، پس انداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
ذخیره، پس انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرو
تصویر بدرو
ستور بد راه، ستور باری اسب باری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار، دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرو
تصویر بیرو
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزور
تصویر بزور
پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارو
تصویر بارو
دیوار، قلعه، حصار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
((بُ زُ))
دارای حجم، وسعت یا کمیت زیاد، برجسته، نمایان، بالغ، بزرگسال، دارای سن بیشتر، عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و، رییس، پیشوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرک
تصویر بزرک
((بَ رَ))
دانه گیاه کتان که از آن روغن گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرو
تصویر بیرو
((هِ))
کیسه، کیسه پول، بی شرم، پررو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
((رِ زِ))
یدک، (در بازی های تی می) بازیکنی که در مواقع لزوم با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود. ذخیره (واژه فرهنگستان)، آن چه که برای استفاده کسی کنار گذاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
Big, Large, Huge, Whopping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
Reservation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
большой , огромный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
резервация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
groß, riesig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
Reservierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
великий , величезний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
резервація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
duży, ogromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
rezerwacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
大的 , 巨大的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رزرو
تصویر رزرو
预定
دیکشنری فارسی به چینی