معنی بزرک - فرهنگ فارسی معین
معنی بزرک
- بزرک((بَ رَ))
- دانه گیاه کتان که از آن روغن گیرند
تصویر بزرک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بزرک
بزرک
- بزرک
- دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (مجمعالفرس) (فرهنگ شعوری) (انجمن آرای ناصری) (برهان). تخم کتان و هر تخم خردو کوچک. (ناظم الاطباء). بزر کتان. کشدانک. کتان. تخم وش. بذر کتان. زغیر. یانه. (یادداشت بخط دهخدا).
- روغن بزرک، روغن تخم کتان. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بزشک
- بزشک
- طبیب، جراح، حکیم، پزشک آنکه بیماران را معالجه کند طبیب. توضیح اصح (بزشک) بابای موحده است ولی در قرون اخیر (پزشک) بابای سه نقطه متداول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
بهرک
- بهرک
- پوست کف دست یا پا که بسبب بسیاری کار کردن سفت و سخت شده پینه پرگاله
فرهنگ لغت هوشیار