- بریولت
- فرانسوی تراش سرشکی (جواهرات سلطنتی)
معنی بریولت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به آسانی وبی دشواری
به آسانی
یونانی تازی شده هزار چشم از گیاهان معین هزار چشم
فرانسوی دستینه (جواهرات سلطنتی ایران) النگو
فرانسوی سپید سنگ
پوشش استخوان
پارسی ترکی جادار پر اطاق: خانه پریورت صاحب اطاقهای بسیار
معجونی که با مغز گردو و داروهای مقوی تهیه می شود، برای مثال روح ما را عصا می صافی ست / نه معاجین و بنگ و برسوله (نزاری - مجمع الفرس - برسوله)
سردی، خنکی
از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
تلخی مزه چیزی، پس مانده از هر چیزی
نام چاهی بسیار عمیق در حضرموت که گویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند
بی سبب بی جهت بدون دلیل
گندم نیم کوفته
مردی مرد بودن مردی مردانگی
هرجای گرم و بی آب و علف، گرم و بی آب و علف. در اصل نام وادی و چاهی بسیار عمیق در حضرموت که می گویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، گریون، گوارون
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، افشهبرای مثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
((بَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
وادی ای است در حضرموت، چاه مشهور به (بئر برهوت) در جوار وادی برهوت، هر جایی که در آن گیاه یا جانوری نباشد
سرد شدن، سردی، خنکی
سبیل، موی پشت لب مرد
جمع بیت، خانه ها
فرانسوی غلتک، منگچرخ از ابزارهای خنیا (قمار)، رند چرخ از ابزارهای درزیگری (خیاطی) چرخی کوچک که به همه جهات حرکت کند و شییء را که بدان متصل است با خود برند، چرخ رنده ایست دسته دار که جهت انتقال طرح از الگو بپارچه مورد استفاده قرار میگیرد، نوعی بازی که در آن برنده به وسیله توقف گلوله ای روی یکی از نمره های لوحه ای متحرک تعیین میشود
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
نوعی شیرینی لوله شدۀ خامه ای، نوعی خوراک که گوشت، سبزی یا پنیر را روی تکۀ خمیر پهن شده ای قرار داده و آن را پس از لوله کردن سرخ می کنند، وسیله ای به شکل چرخ کوچک دندانه دار که برای انتقال طرح از الگو به الگویی دیگر یا پارچه به کار می رود
سبلت، سبیل، موی پشت لب مرد، موهایی که روی لب مرد می روید، برای مثال دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن / مغزی ست در هر استخوان مردی ست در هر پیرهن (سعدی - ۱۷۲)
((بِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
خط ویژه نابینایان که حروف آن به صورت نقطه های برجسته است (برگرفته از نام لویی بریل موسیقی دان و معلم فرانسوی)
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی دستگاه قمار که دارای شماره هایی است. آن را می چرخانند و روی شماره ایی که خواهد ایستاد شرط بندی می کنند، نوعی شیرینی خامه ای، نوعی خوراکی که گوشت، پنیر... را لای خمیر نان می پیچند و آن را یا سرخ می کنند یا می پزند