جدول جو
جدول جو

معنی برغول

برغول
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، افشهبرای مثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
تصویری از برغول
تصویر برغول
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با برغول

برغول

برغول
حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا

پرغول

پرغول
بلغور، آش بلغور، حلوایی است آنرا (افراشته) خوانند خبیص
پرغول
فرهنگ لغت هوشیار