- برینه
- سوراخ (عموما)، سوراخ تنور (خصوصا)
معنی برینه - جستجوی لغت در جدول جو
- برینه ((بِ نَ))
- سوراخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ازملک کامپوره کمپوره (گویش گیلکی) تلی (گویش مازندرانی چالوس) شنگیله (گویش آستارا) ولی گیلی (گویش انزلی) کلکه دانه (گویش گیلکی) از گیاهان
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آنچه منسوب به زر است، نام رودی در آذربایجان غربی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد و به دریاچه ارومیه می ریزد
اپتیمام
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)
بریدگی
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
عریان، لخت، عور، بی پوشش، بحریت، لخت مادر زادی
مونث بائن: و چاه ژرف، برگزیده کالا، پیشکشی ارمغان زن به مرد هنگام زناشویی
حد اعلی، ممتاز
گزیده و انتخاب شده
منسوب به زر آنچه از زر ساخته شده باشد زری طلایی، آنچه مانند زر باشد برنگ زر
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند
فرانسوی میانین پریروزی
جداشده، زخم شده، شکافته شده
شکمبۀ حیوانات نشخوار کننده، شکمبه، معدۀ حیوانات علف خوار، اشکمبه، اشکنبه
برش، برندگی، کنایه از جدایی
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، زنجرو
سوراخ مار، کنام شتر، لانه کفتار، لانه گرگ
نشانه ای که برای انسان مانند دلیل باشد جهت پی بردن به امری
زن سرود گوی
نوع مذکر هر حیوان، جنس نر، مقابل مادینه
قطع، برش، راندن شکم، اسهال
((تَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی خوراک ساخته شده از گندم و شیر که آن را پخته به شکل گلوله در می آورند و خشک کرده برای زمستان نگه می دارند، ترخوانه
چیزی که از جهت پی بردن به امری یا رسیدن به مراد و مقصد مانند دلیل باشد، علامت، نشانه، نظیر، مانند
از جنس نر، جنس نر