جدول جو
جدول جو

معنی زرینه

زرینه(دخترانه)
آنچه منسوب به زر است، نام رودی در آذربایجان غربی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد و به دریاچه ارومیه می ریزد
تصویری از زرینه
تصویر زرینه
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با زرینه

زرینه

زرینه
منسوب به زر آنچه از زر ساخته شده باشد زری طلایی، آنچه مانند زر باشد برنگ زر
فرهنگ لغت هوشیار

زرینه

زرینه
دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره شهرستان سنندج و بیست و سه هزارگزی شمال باختری دیواندره واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

زرینه

زرینه
زرین. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). ذهبی و طلائی و مذهب. (ناظم الاطباء). ساخته از زر. ساخته از طلا. اشیاء و ابزار طلائی. زیور زرین. پیرایۀ ساخته از زر: ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان زرینه و سیمینه از آن زنان یافت که اندازه نبود. (ترجمه طبری بلعمی).
ز دستش بیفتاد زرینه گرز
تو گفتی برفتش همه فرّ و برز.
دقیقی.
ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
ز چیزی که باشد طرایف به چین
ز زرینه و تیغ و اسب و نگین.
فردوسی.
ز زرینه و گوهر شاهوار
ز یاقوت و از جامۀ زرنگار.
فردوسی.
به زرینه جام اندرون، لعل مل
فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری.
بی اندازه مال از زرینه و سیمینه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 154).
چو شه شد در آن قصر زرینه خشت
گمان برد کآمد به قصر بهشت.
نظامی.
بدو بخشید آن زرینه خوان را
تنور و هرچه آلت بودی آن را.
نظامی.
ز خاموشی در آن زرینه پرگار
شده نقش غلامان نقش دیوار.
نظامی.
، مانند زر. برنگ زر. زرد طلائی:
چو خورشید بنمود زرینه چهر
جهان را بشست از سیاهی به مهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا