جدول جو
جدول جو

معنی بریدک - جستجوی لغت در جدول جو

بریدک
(بُ دَ)
دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، برنج، ذرت و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برندک
تصویر برندک
تپه، پشته، تل، کوه کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
جدا کردن، پاره کردن، جدا ساختن چیزی از چیز دیگر با کارد یا قیچی یا آلت دیگر، جدا شدن، پاره شدن، درنوردیدن و پیمودن راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریده
تصویر بریده
جداشده، زخم شده، شکافته شده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رَ دَ)
کوه کوچک و پشتۀ خرد، و بعضی گویند که در میان دشت و صحرا واقع باشد. (از برهان) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
برینه. قاچ. (یادداشت دهخدا). برین. رجوع به برین و برینه شود، غلام سبک روح در سفر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بزبز. (منتهی الارب). رجوع به بزبز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
قطع کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندک
تصویر برندک
کوه، تپه کوه کوچک تپه پشته
فرهنگ لغت هوشیار
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به برید پیکی قاصدی، منسوب به (سکه البرید) خوارزم از مردم سکه البرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
((بُ دَ))
جدا کردن، پاره کردن، پیمودن، سپردن، نقب زدن، حفر کردن، خسته شدن، بی انگیزه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برندک
تصویر برندک
((بَ رَ دَ))
تپه، پشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریده
تصویر بریده
((بُ دِ))
قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، ختنه شده، خسته و ناتوان شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
لقطعٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
Chop, Pare, Shear, Slash, Slit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
couper, tailler, tondre, déchirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
切 , 削减 , 剪 , 切割 , 撕裂
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
切る , 削る , 剪毛 , 引き裂く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
рубить , обрезать , стричь , разрезать , разорвать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
hacken, zuschneiden, scheren, zerschneiden, aufreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
کاٹنا , پھاڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
কাটা , কেটে ফেলা , চুল কাটা , ছিঁড়ে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
kukata, kupunguza, kunyolewa, kupasua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
doğramak, kesmek, yırtmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
자르다 , 깎다 , 찢다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
לחתוך , לגזוז , לקרוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
ciąć, przycinać, strzyc, rwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
काटना , बाल काटना , फाड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
memotong, memangkas, merobek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
ตัด , ตัดออก , ตัดขน , ฉีก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
snijden, knippen, scheren, scheuren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
рубати , обрізати , стригти , різати , рвати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
cortar, recortar, esquilar, rasgar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
tagliare, tosare, strappare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
cortar, aparar, tosquiar, rasgar
دیکشنری فارسی به پرتغالی