معنی برینک برینک (بُ نَ) برینه. قاچ. (یادداشت دهخدا). برین. رجوع به برین و برینه شود، غلام سبک روح در سفر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بزبز. (منتهی الارب). رجوع به بزبز شود لغت نامه دهخدا