- برید
- نامه رسان، قاصد
معنی برید - جستجوی لغت در جدول جو
- برید
- کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چپر، نامه رسان، غلام پست، قاصد، چاپار، مأمور پست، پیک، اسکدار، نامه بر
- برید ((بَ))
- نامه رسان، پیک، چاپار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به برید پیکی قاصدی، منسوب به (سکه البرید) خوارزم از مردم سکه البرید
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
قطع کردن، جدا کردن
جداشده، زخم شده، شکافته شده
جدا کردن، پاره کردن، جدا ساختن چیزی از چیز دیگر با کارد یا قیچی یا آلت دیگر، جدا شدن، پاره شدن، درنوردیدن و پیمودن راه
Chop, Pare, Shear, Slash, Slit
рубить , обрезать , стричь , разрезать , разорвать
hacken, zuschneiden, scheren, zerschneiden, aufreißen
рубати , обрізати , стригти , різати , рвати
ciąć, przycinać, strzyc, rwać
切 , 削减 , 剪 , 切割 , 撕裂
cortar, aparar, tosquiar, rasgar
tagliare, tosare, strappare
cortar, recortar, esquilar, rasgar
couper, tailler, tondre, déchirer
snijden, knippen, scheren, scheuren
ตัด , ตัดออก , ตัดขน , ฉีก
memotong, memangkas, merobek
أساسيٌّ , ماليٌّ , خصّص , بوهيميٌّ , بشكلٍ مفرطٍ
काटना , बाल काटना , फाड़ना
לחתוך , לגזוז , לקרוע
切る , 削る , 剪毛 , 引き裂く
자르다 , 깎다 , 찢다
doğramak, kesmek, yırtmak
kukata, kupunguza, kunyolewa, kupasua
কাটা , কেটে ফেলা , চুল কাটা , ছিঁড়ে ফেলা
کاٹنا , پھاڑنا
سرد کردن، خنک گردانیدن
سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن