جدول جو
جدول جو

معنی برگردانده - جستجوی لغت در جدول جو

برگردانده
برگردانیده
تصویری از برگردانده
تصویر برگردانده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
مترجم
فرهنگ واژه فارسی سره
برگشت داده رد کرده پس آورده، وا پس برده باز پس برده، پشت و رو کرده واژگون شده
فرهنگ لغت هوشیار
اسم برگردانیدن برگردان، رد کننده برگشت دهنده، تغییر دهنده مغیر، واژگون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگرداندن
تصویر برگرداندن
برگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردانیده
تصویر برگردانیده
واژگون شده، برگشت داده شده، واپس داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
رد کننده، برگشت دهنده، تغییر دهنده، واژگون کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگردانیده
تصویر برگردانیده
((بَ گَ دِ))
برگشت داده، رد کرده، واپس برده، پشت و رو کرده، واژگون شده، ترجمه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگرداننده
تصویر برگرداننده
((بَ گَ نَ دِ))
رد کننده، برگشت دهنده، تغییر دهنده، واژگون کننده، مترجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگرداندن
تصویر برگرداندن
بازگردانیدن، برگشت دادن
رد کردن، پس آوردن، پس دادن
واپس بردن
پشت و رو کردن، واژگون کردن
کنایه از قی کردن مثلاً هرچه خورده بود برگرداند
ویران کردن، خراب کردن
کنایه از نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن مثلاً کارهای اخیرش من را از او برگرداند
فرهنگ فارسی عمید
اسم برگردیدن برگشتن، باز پس آینده مراجعت کننده، انتقال یابنده (بحالی)، تغییر یابنده، واژگون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردنده
تصویر برگردنده
باز پس آینده، مراجعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
برگشت دادن رد کردن پس آوردن، واپس بردن باز پس بردن، پشت و رو کردن واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگرداندن
تصویر سرگرداندن
اعراض کردن، روی برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردانیدن
تصویر برگردانیدن
((بَ گَ دَ))
برگشت دادن، پشت و رو کردن، ترجمه کردن، بازپس بردن، مجازاً استفراغ کردن
فرهنگ فارسی معین
باز پس آمده مراجعت کرده، انتقال یافته (بحالی)، تغییر یافته مغیر، واژگون شده در غلطیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردیده
تصویر برگردیده
باز پس آمده، تغییریافته، واژگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
ترجمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
کاربن، کپیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
فرهنگ فارسی عمید
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
((بَ گَ))
برگردانده شده، ترجمه شده
فرهنگ فارسی معین