- برواره
- بالای حجره، تاقچه بلند
معنی برواره - جستجوی لغت در جدول جو
- برواره
- بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، غرفه
- برواره ((بَ رِ))
- بالاخانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درمانده و بیچاره
استخوانهای بالا وپایین دهان، فک
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
بالاخانه، غرفه، خانۀ تابستانی
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
غریب، برای مثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰) ، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد
آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی
آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی
آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
پروار پرواره
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
صدور، صادر شدن
بروجرد
پروژه
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
از پارسی اسوار پیشوای پارس
فرانسوی کجه دوزی گل دوزی ترسیمات برجسته برروی پارچه بوسیله سوزن یا ماشین ایجاد کردن گلدوزی قلاب دوزی
پارسی تازی شده بروگرد پیر وزگرد
دیباچه، عنوان، سر نامه
جنباندن، لرزاندن
باد خوراک، پرستو
فروشنده غله برای اردو
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند