- بروات
- از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
معنی بروات - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سردی، خنکی
سریش از گیاهان سریش
پارسی تازی شده فرواز فرآویز (قاب عکس واژه های فارس الاصل در لهجه عربی حجاز ایراننامه سال 3 شماره 3)
پروار پرواره
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
هندی بارش
جمع برکه برکت، فزونی ها جمع برکت
هر یک از نمک های اسید بوریک
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، برواره، غرفه
برکت ها، فراوانی ها، افزونی ها، بسیاری ها، خجسته بودن، مبارکیها، نعمت ها، جمع واژۀ برکت
سرد شدن، سردی، خنکی
سبیل، موی پشت لب مرد
اعمال نیک و خیرات
جمع راوی
سبلت، سبیل، موی پشت لب مرد، موهایی که روی لب مرد می روید، برای مثال دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن / مغزی ست در هر استخوان مردی ست در هر پیرهن (سعدی - ۱۷۲)
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
نوشته ای که به موجب آن دریافت یا پرداخت پولی را به دیگری واگذار می کنند