جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بروقت

سروقت

سروقت
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سرْوقت کسی رفتن: کنایه از به ملاقات او رفتن
سروقت
فرهنگ فارسی عمید

هروقت

هروقت
همه وقت: (بمواسات خویش هروقت اوراازخودشاکرداری)، گاه بگاه: (روز مشاهده میکرد که مارازسوراخ درباغ آمد وزیرگلبنی که هروقت آنجا آسایش دادی پشت برآفتاب کرد وبخفت) یابه هروقت. درهرزمان: (ودراین میانه بهروقت انتهازفرصتی میکردم)
هروقت
فرهنگ لغت هوشیار

سروقت

سروقت
سراغ، پرسش، جستجو، جایگاه، مقام
سروقت کسی رفتن: به سراغ وی رفتن
سروقت
فرهنگ فارسی معین