- برهنه
- عریان، لخت، عور، بی پوشش، بحریت، لخت مادر زادی
معنی برهنه - جستجوی لغت در جدول جو
- برهنه ((ب ِ رَ نِ))
- لخت، عریان، آشکار، پدیدار، فاش
- برهنه
- کسی که لباس بر تن ندارد، ناپوشیده، لخت، عریان، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبرهنه در فارسی مونث مبرهن: ، آشکار پروهان دار مونث مبرهن
سوراخ (عموما)، سوراخ تنور (خصوصا)
پیوسته نگریستن ومژه برهم نزدن
روزگار، زمان
روزگار، قسمتی از وقت و زمان
Barefooted
раздевать
entblößen
barfuß
роздягати
rozbierać
descalço
spogliare
a piedi nudi
desnudar
descalzo
dénuder
pieds nus
ontbloten
blootsvoets
เท้าเปล่า
membuka pakaian
bertelanjang kaki