جدول جو
جدول جو

معنی برمنیین - جستجوی لغت در جدول جو

برمنیین
ترساندن، از جای جهاندن کسی با ایجاد ترس، رم دادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برمایون
تصویر برمایون
(پسرانه)
برمایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برمچیدن
تصویر برمچیدن
سودن، دست مالیدن، دست کشیدن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برمخیدن
تصویر برمخیدن
خودسری و نافرمانی کردن، از پدر و مادر نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ مَ)
جمع واژۀ برمکی. آل برمک. برامکه. خاندان ایرانی که اجداد آنان عنوان برمک داشتند. رجوع به آل برمک شود:
جام کیان بدست شه زمزم مکیان شده
برمکیان ز کوه چین گنج عطای شاه را.
خاقانی، جوان ناکارآزموده و بی تجربه. (ناظم الاطباء).
- برناوش، مانند برنا. برناگونه. جوان گونه:
بر کف این پیر که برناوش است
دستۀ گل می نگری وآتش است.
نظامی.
، نوچۀ اول عمر. (برهان). نوچۀ اول عمر و بالغشده. (آنندراج) ، ظریف و خوب و نیک، حنا، که بر دست و پا بندند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از یونانی هرمینن، نوعی از نبات، از خانوادۀ لبدیسان (نعناعیان) از تیره منارده، شامل اقسام بسیاری که در اروپای مرکزی میروید. سلبی. سلوی. مریم گلی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
ببریدن داشتن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام برادر فریدون: از آسپیان پورتورا فریدون بوجود آمد، کسی که از جم انتقام کشید. از او (یعنی از پور تورا) دو پسر دیگر که برمایون و کتایون باشند نیز بوجود آمدند. (یشتها ج 1 ص 194)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام ماده گاوی که فریدون را شیر میداد. (برهان). نام گاو فریدون فرخ است که به شیر آن پرورش یافت و بر آن سوار می گشت. (آنندراج). پرمایون. برمایه. و رجوع به برمایه و پرمایون شود:
ماده گاوان گله ات هر یک
شاه پرور بود چو برمایون.
فرالاوی.
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
آن کجا گاو نکو بودش برمایونا.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ لَ)
مرکّب از: بر + مج + -یدن، خزیدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ ءَ)
مرکّب از: بر + مچ + -یدن، لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضوی باشد بر عضو دیگر. (برهان)، دست را به نرمی بر بدن کسی مالیدن. (غیاث) (آنندراج)، آزمودن و تفتیش کردن با دست و سودن و خزیدن و کشیدن. (ناظم الاطباء) :
تو دلفریب جهانی بشیوۀ خوبی
ببرمچیدن یوسف ببوی یعقوبی.
لطیفی.
دو دست من و دو پای من ببینید که من من، ببسوئید، ببرمچید وبدانید که جان گوشت و استخوان ندارد. (ترجمه دیاتسارون ص 370)، عرک، کوهان برمچیدن تا فربه هست یا نه. (تاج المصادر بیهقی)، عروک، لموش، آن شتر که کوهانش ببرمچند تا فربه است یا نه. (السامی فی الاسامی)، غبط، برمچیدن گوسفند را تا فربه هست یا نه، یعنی گرفتن پشت گوسپند بدست و دیدن. (مجمل اللغه)، نبض، آنجا که طبیب ببرمچد از دست. (السامی فی الاسامی)، و رجوع به برمجیدن و مچیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مرکّب از: بر + مخ + -یدن، مخالفت و نافرمانی پدر و مادر کردن و عاق و عاصی شدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ بَ)
مکیدن. مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند (برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد) و برمزند صواب باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(مُوَ حَ)
مرکّب از: بر + مس + -یدن، دست گذاشتن و لمس کردن و امتحان کردن. (ناظم الاطباء)، و رجوع به مسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
خزیدن.
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
تنیدن:
گر تنم از جامه برهنه شود
علم و خرد گرد تنم برتنم.
ناصرخسرو.
جانت برهنه است و تو این تار و پود
بر تن تاریک همی برتنی.
ناصرخسرو.
گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن.
مولوی.
رجوع به تنیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
سلاطین بهمنی شاهاگلبرگه. سلسله ای از سلاطین که در دکن و نواحی مجاور آن (هندوستان) از 748- 933 هجری قمری حکومت کرده اندو مؤسس این سلسله حسن بود که با عنوان علاءالدین گانگو بهمنی بر تخت سلطنت نشست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
قسمی شیرینی و حلوا. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با نی یی)
جمع واژۀ ربّانی ّ در حالت نصب و جر. (ترجمان عادل بن علی). رجوع به ربانی شود
لغت نامه دهخدا
جمع ربانی. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ربانیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمجیدن
تصویر برمجیدن
لمس کردن دست سودن، سودن عضوی برعضو دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمچیدن
تصویر برمچیدن
دست مالیدن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمخیدن
تصویر برمخیدن
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های نوع مریم گلی جزو تیره نعنائیان که در اروپای مرکزی میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرانیین
تصویر عبرانیین
عبری یهودی جمع عبرانیون عبرانیین، زبان یهود عبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمچیدن
تصویر برمچیدن
((بَ. مَ دَ))
لمس کردن، سودن عضوی بر عضو دیگر، برماسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برمخییدن
تصویر برمخییدن
((~. مَ دَ))
خودسری و نافرمانی کردن، عاق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمنیان
تصویر ارمنیان
ارامنه
فرهنگ واژه فارسی سره
چرخیدن، گردش کردن تفریح نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
رساندن، فرستادن
فرهنگ گویش مازندرانی
از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
رماندن، متواری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچاردنیین
فرهنگ گویش مازندرانی