جمع واژۀ برمکی. آل برمک. برامکه. خاندان ایرانی که اجداد آنان عنوان برمک داشتند. رجوع به آل برمک شود: جام کیان بدست شه زمزم مکیان شده برمکیان ز کوه چین گنج عطای شاه را. خاقانی، جوان ناکارآزموده و بی تجربه. (ناظم الاطباء). - برناوش، مانند برنا. برناگونه. جوان گونه: بر کف این پیر که برناوش است دستۀ گل می نگری وآتش است. نظامی. ، نوچۀ اول عمر. (برهان). نوچۀ اول عمر و بالغشده. (آنندراج) ، ظریف و خوب و نیک، حنا، که بر دست و پا بندند. (از برهان)
جَمعِ واژۀ برمکی. آل برمک. برامکه. خاندان ایرانی که اجداد آنان عنوان برمک داشتند. رجوع به آل برمک شود: جام کیان بدست شه زمزم مکیان شده برمکیان ز کوه چین گنج عطای شاه را. خاقانی، جوان ناکارآزموده و بی تجربه. (ناظم الاطباء). - برناوش، مانند برنا. برناگونه. جوان گونه: بر کف این پیر که برناوش است دستۀ گل می نگری وآتش است. نظامی. ، نوچۀ اول عمر. (برهان). نوچۀ اول عمر و بالغشده. (آنندراج) ، ظریف و خوب و نیک، حنا، که بر دست و پا بندند. (از برهان)
از یونانی هرمینن، نوعی از نبات، از خانوادۀ لبدیسان (نعناعیان) از تیره منارده، شامل اقسام بسیاری که در اروپای مرکزی میروید. سلبی. سلوی. مریم گلی
از یونانی هُرْمینُن، نوعی از نبات، از خانوادۀ لبدیسان (نعناعیان) از تیره منارده، شامل اقسام بسیاری که در اروپای مرکزی میروید. سَلْبی. سَلْوی. مریم گُلی
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نام برادر فریدون: از آسپیان پورتورا فریدون بوجود آمد، کسی که از جم انتقام کشید. از او (یعنی از پور تورا) دو پسر دیگر که برمایون و کتایون باشند نیز بوجود آمدند. (یشتها ج 1 ص 194)
نام برادر فریدون: از آسپیان پورتورا فریدون بوجود آمد، کسی که از جم انتقام کشید. از او (یعنی از پور تورا) دو پسر دیگر که برمایون و کتایون باشند نیز بوجود آمدند. (یشتها ج 1 ص 194)
نام ماده گاوی که فریدون را شیر میداد. (برهان). نام گاو فریدون فرخ است که به شیر آن پرورش یافت و بر آن سوار می گشت. (آنندراج). پرمایون. برمایه. و رجوع به برمایه و پرمایون شود: ماده گاوان گله ات هر یک شاه پرور بود چو برمایون. فرالاوی. مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا گاو نکو بودش برمایونا. دقیقی
نام ماده گاوی که فریدون را شیر میداد. (برهان). نام گاو فریدون فرخ است که به شیر آن پرورش یافت و بر آن سوار می گشت. (آنندراج). پرمایون. برمایه. و رجوع به برمایه و پرمایون شود: ماده گاوان گله ات هر یک شاه پرور بود چو برمایون. فرالاوی. مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا گاو نکو بودش برمایونا. دقیقی
مرکّب از: بر + مچ + -یدن، لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضوی باشد بر عضو دیگر. (برهان)، دست را به نرمی بر بدن کسی مالیدن. (غیاث) (آنندراج)، آزمودن و تفتیش کردن با دست و سودن و خزیدن و کشیدن. (ناظم الاطباء) : تو دلفریب جهانی بشیوۀ خوبی ببرمچیدن یوسف ببوی یعقوبی. لطیفی. دو دست من و دو پای من ببینید که من من، ببسوئید، ببرمچید وبدانید که جان گوشت و استخوان ندارد. (ترجمه دیاتسارون ص 370)، عرک، کوهان برمچیدن تا فربه هست یا نه. (تاج المصادر بیهقی)، عروک، لموش، آن شتر که کوهانش ببرمچند تا فربه است یا نه. (السامی فی الاسامی)، غبط، برمچیدن گوسفند را تا فربه هست یا نه، یعنی گرفتن پشت گوسپند بدست و دیدن. (مجمل اللغه)، نبض، آنجا که طبیب ببرمچد از دست. (السامی فی الاسامی)، و رجوع به برمجیدن و مچیدن شود
مُرَکَّب اَز: بر + مچ + -یدن، لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضوی باشد بر عضو دیگر. (برهان)، دست را به نرمی بر بدن کسی مالیدن. (غیاث) (آنندراج)، آزمودن و تفتیش کردن با دست و سودن و خزیدن و کشیدن. (ناظم الاطباء) : تو دلفریب جهانی بشیوۀ خوبی ببرمچیدن یوسف ببوی یعقوبی. لطیفی. دو دست من و دو پای من ببینید که من من، ببسوئید، ببرمچید وبدانید که جان گوشت و استخوان ندارد. (ترجمه دیاتسارون ص 370)، عَرْک، کوهان برمچیدن تا فربه هست یا نه. (تاج المصادر بیهقی)، عروک، لموش، آن شتر که کوهانش ببرمچند تا فربه است یا نه. (السامی فی الاسامی)، غَبط، برمچیدن گوسفند را تا فربه هست یا نه، یعنی گرفتن پشت گوسپند بدست و دیدن. (مجمل اللغه)، نَبض، آنجا که طبیب ببرمچد از دست. (السامی فی الاسامی)، و رجوع به برمجیدن و مچیدن شود
مکیدن. مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند (برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد) و برمزند صواب باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
مکیدن. مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند (برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد) و برمزند صواب باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
تنیدن: گر تنم از جامه برهنه شود علم و خرد گرد تنم برتنم. ناصرخسرو. جانت برهنه است و تو این تار و پود بر تن تاریک همی برتنی. ناصرخسرو. گرد خود چون کرم پیله برمتن بهر خود چه میکنی اندازه کن. مولوی. رجوع به تنیدن شود
تنیدن: گر تنم از جامه برهنه شود علم و خرد گرد تنم برتنم. ناصرخسرو. جانت برهنه است و تو این تار و پود بر تن تاریک همی برتنی. ناصرخسرو. گرد خود چون کرم پیله برمتن بهر خود چه میکنی اندازه کن. مولوی. رجوع به تنیدن شود
سلاطین بهمنی شاهاگلبرگه. سلسله ای از سلاطین که در دکن و نواحی مجاور آن (هندوستان) از 748- 933 هجری قمری حکومت کرده اندو مؤسس این سلسله حسن بود که با عنوان علاءالدین گانگو بهمنی بر تخت سلطنت نشست. (فرهنگ فارسی معین)
سلاطین بهمنی شاهاگلبرگه. سلسله ای از سلاطین که در دکن و نواحی مجاور آن (هندوستان) از 748- 933 هجری قمری حکومت کرده اندو مؤسس این سلسله حسن بود که با عنوان علاءالدین گانگو بهمنی بر تخت سلطنت نشست. (فرهنگ فارسی معین)