جمع واژۀ برمکی. آل برمک. برامکه. خاندان ایرانی که اجداد آنان عنوان برمک داشتند. رجوع به آل برمک شود: جام کیان بدست شه زمزم مکیان شده برمکیان ز کوه چین گنج عطای شاه را. خاقانی، جوان ناکارآزموده و بی تجربه. (ناظم الاطباء). - برناوش، مانند برنا. برناگونه. جوان گونه: بر کف این پیر که برناوش است دستۀ گل می نگری وآتش است. نظامی. ، نوچۀ اول عمر. (برهان). نوچۀ اول عمر و بالغشده. (آنندراج) ، ظریف و خوب و نیک، حنا، که بر دست و پا بندند. (از برهان)