برمخیدن برمخیدن مُرَکَّب اَز: بر + مخ + -یدن، مخالفت و نافرمانی پدر و مادر کردن و عاق و عاصی شدن. (برهان) لغت نامه دهخدا
برماسیدن برماسیدن لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزیپَرماسیدن، بَساویدن، پَساویدن، بِپسودن، بِبسودن، پَسودن، بَساو، سودن، پَرواسیدن، بِسودن، پَرماس فرهنگ فارسی عمید