- برمایون (پسرانه)
- برمایه
معنی برمایون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرمایه، دارای مادۀ اصلی بسیار، دارای مایۀ بسیار، مایه دار، غنی، صاحب علم و خرد بسیار، بسیار دانا، شریف، بزرگوار، پربها، هر چیز گران مایه، ثروتمند
نافرمانی کردن
دست مالیدن به چیزی
لمس کردن دست سودن، سودن عضوی برعضو دیگر
لوله کردن چیزی
لامسه کردن
برنگ خرما خرمایی، نوعی اسب برنگ خرمایی
سودن، دست مالیدن، دست کشیدن به چیزی
خودسری و نافرمانی کردن، از پدر و مادر نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
بالا زدن آستین یا پاچۀ شلوار، مالیدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس
فرانسوی سازند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خجسته، مبارک، فرخنده، میمون، مقامی در موسیقی (نگارش کردی: هومایون)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی مشهور به زرین کلاه در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
مبارک، میمون
فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، در موسیقی از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
خجسته، فرخنده، فرخ، میمون
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، گریون، گوارون