- برقیه
- آلات برقی
معنی برقیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مادینه باقی باز مانده، ماندنی مونث باقی: آثار باقیه، جمع باقیات بواقی
جشتک، گریبان، مادگی
کمان گروهه
عرق گیر، عرق چین که زیر کلاه یا عمامه بر سر می گذارند
مؤنث واژۀ باقی، پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است
دستمال رومال خوی پاک کن خوی گیر
آفریدگان، آفریده، خلق
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
مانده، دیگر
باک بیم
دعا، افسون
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
آنچه برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگه داری خود به کار می برند از قبیل افسون، دعا، تعویذ و مانند آن
صحرا، بیابان
خلق، مخلوق، مردم