جدول جو
جدول جو

معنی برزکوه - جستجوی لغت در جدول جو

برزکوه
(بُ)
البرز. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
برزکوه
(بُ)
کوه بلند. کوه رفیع:
بیامد دمان از میان گروه
چو نزدیک تر شد بدان برزکوه.
فردوسی.
لشکر تو چو موج دریااند
سپهی کش چو برزکوه کلان.
ابوالفرج رونی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزویه
تصویر برزویه
(پسرانه)
طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
بالای کوه، روی کوه، آن طرف کوه، آن روی کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزکار
تصویر برزکار
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
شکوهمند، باجلال
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان نرهان بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 31 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
براکوه: هر، شهرکیست به برکوه نهاده و با آبهای بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دامنۀ کوه. سینۀ کوه: اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده. (حدود العالم). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است. (حدود العالم).
گذر بودمان بر براکوه تون
ز شهر آمدیم از سحرگه برون.
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه ص 66) ، ترسیدن. بیم داشتن. واهمه کردن:
نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا.
فردوسی.
تو ای بهمن جادوی تیره جان
براندیش از کردگار جهان.
فردوسی.
چون از آن روز برنیندیشی
که بریده شود در او انساب.
ناصرخسرو.
براندیش از افتان و خیزان تب
که رنجور داند درازی شب.
سعدی.
رجوع به اندیشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
کوه البرز:
برو تازیان تا به البرز کوه
گزین کن یکی لشکر کم گروه.
فردوسی.
که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را ز البرزکوه.
فردوسی.
رجوع به البرز شود، سلاح. (منتهی الارب). ابزار جنگ. (اقرب الموارد) ، جمیع آلات جنگ. (منتهی الارب) ، چوبی که بر سر آن دوشعبه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آواز آب جاری. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) ، یک بار زدن با نیزه. الطعنه بالحربه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون و سکنۀ آن 100 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است. این دهستان در دامنۀ شمالی کوه صدخرو و اندقان واقع است. به این جهت براکوه نامیده میشود که کلیۀ آبادیهای دهستان در داخل کوه واقع شده است، آب کلیۀ آبادی های دهستان از رودخانه های محلی و چشمه سارها تأمین میشود و کمتر قنات در این دهستان دیده میشود. از ده آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آنها 8963 نفر است. مرکز دهستان برغمد است که در 55 هزارگزی خاور جغتای واقع است. در این دهستان معدن زاج سیاه و سرب وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
با جلال باعظمت باابهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکوه
تصویر براکوه
سینه کش کوه دامنه کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزکار
تصویر برزکار
کشاورز، برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکته
تصویر براکته
فرانسوی برگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
آنسوی کوه، آنجانب کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزکار
تصویر برزکار
((بَ))
کشاورز، برزیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
((پَ))
براکوه، آن جای از کوه که عمیق است و آب به سوی آن سرازیر شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزنده
تصویر برزنده
((بَ زَ دِ))
شاغل، جمع برزندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
((شُ))
باعظمت، باابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشکوه
تصویر پرشکوه
مجلل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرکوه
تصویر ابرکوه
ابرقو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
Opulent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
роскошный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
розкішний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulentny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
富丽堂皇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
weelderig
دیکشنری فارسی به هلندی