طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی، نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد (نگارش کردی: بهرزویه)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان نرهان بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 31 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان نرهان بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 31 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
دامنۀ کوه. سینۀ کوه: اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده. (حدود العالم). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). گذر بودمان بر براکوه تون ز شهر آمدیم از سحرگه برون. (دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه ص 66) ، ترسیدن. بیم داشتن. واهمه کردن: نباشم بدین محضر اندر گوا نه هرگز براندیشم از پادشا. فردوسی. تو ای بهمن جادوی تیره جان براندیش از کردگار جهان. فردوسی. چون از آن روز برنیندیشی که بریده شود در او انساب. ناصرخسرو. براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازی شب. سعدی. رجوع به اندیشیدن شود
دامنۀ کوه. سینۀ کوه: اسطهبانات شهرکی است بناحیت پارس به براکوه نهاده. (حدود العالم). اوش جایی آبادان است و بسیارنعمت و مردمانی جنگی و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). شومان شهری است استوار و به براکوه نهاده است. (حدود العالم). گذر بودمان بر براکوه تون ز شهر آمدیم از سحرگه برون. (دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه ص 66) ، ترسیدن. بیم داشتن. واهمه کردن: نباشم بدین محضر اندر گوا نه هرگز براندیشم از پادشا. فردوسی. تو ای بهمن جادوی تیره جان براندیش از کردگار جهان. فردوسی. چون از آن روز برنیندیشی که بریده شود در او انساب. ناصرخسرو. براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازی شب. سعدی. رجوع به اندیشیدن شود
کوه البرز: برو تازیان تا به البرز کوه گزین کن یکی لشکر کم گروه. فردوسی. که یزدان پاک از میان گروه برانگیخت ما را ز البرزکوه. فردوسی. رجوع به البرز شود، سلاح. (منتهی الارب). ابزار جنگ. (اقرب الموارد) ، جمیع آلات جنگ. (منتهی الارب) ، چوبی که بر سر آن دوشعبه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آواز آب جاری. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) ، یک بار زدن با نیزه. الطعنه بالحربه. (از ذیل اقرب الموارد)
کوه البرز: برو تازیان تا به البرز کوه گزین کن یکی لشکر کم گروه. فردوسی. که یزدان پاک از میان گروه برانگیخت ما را ز البرزکوه. فردوسی. رجوع به البرز شود، سلاح. (منتهی الارب). ابزار جنگ. (اقرب الموارد) ، جمیع آلات جنگ. (منتهی الارب) ، چوبی که بر سر آن دوشعبه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آواز آب جاری. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) ، یک بار زدن با نیزه. الطعنه بالحربه. (از ذیل اقرب الموارد)
نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است. این دهستان در دامنۀ شمالی کوه صدخرو و اندقان واقع است. به این جهت براکوه نامیده میشود که کلیۀ آبادیهای دهستان در داخل کوه واقع شده است، آب کلیۀ آبادی های دهستان از رودخانه های محلی و چشمه سارها تأمین میشود و کمتر قنات در این دهستان دیده میشود. از ده آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آنها 8963 نفر است. مرکز دهستان برغمد است که در 55 هزارگزی خاور جغتای واقع است. در این دهستان معدن زاج سیاه و سرب وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است. این دهستان در دامنۀ شمالی کوه صدخرو و اندقان واقع است. به این جهت براکوه نامیده میشود که کلیۀ آبادیهای دهستان در داخل کوه واقع شده است، آب کلیۀ آبادی های دهستان از رودخانه های محلی و چشمه سارها تأمین میشود و کمتر قنات در این دهستان دیده میشود. از ده آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آنها 8963 نفر است. مرکز دهستان برغمد است که در 55 هزارگزی خاور جغتای واقع است. در این دهستان معدن زاج سیاه و سرب وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)