جدول جو
جدول جو

معنی البرزکوه

البرزکوه(اَ بُ)
کوه البرز:
برو تازیان تا به البرز کوه
گزین کن یکی لشکر کم گروه.
فردوسی.
که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را ز البرزکوه.
فردوسی.
رجوع به البرز شود، سلاح. (منتهی الارب). ابزار جنگ. (اقرب الموارد) ، جمیع آلات جنگ. (منتهی الارب) ، چوبی که بر سر آن دوشعبه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آواز آب جاری. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) ، یک بار زدن با نیزه. الطعنه بالحربه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا