- برزن
- محله
معنی برزن - جستجوی لغت در جدول جو
- برزن
- کوی، کوچه، محله
- برزن
- قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله، شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند
- برزن ((بَ زَ))
- کوی، محله
- برزن
- تنور، اجاق، فر، تابۀ گلی یا سفالی که روی آن نان می پزند، بریجن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متعالی
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
برتر، بالاتر
غربال
مایعی است بیرنگ با بوی مخصوص و اگر خالص باشد تقریبا مطبوع میباشد. سمی است شدید از آب سبکتر (9، 0) در 70 درجه بجوش میاید. بنزین مذکور را نباید با بنزین معمولی (اسانس نفت) اشتباه کرد. این بنزین را میتوان در موتورهای انفجاری بجای بنزین نفت بکار برد. نیز میتوان از آن باسانی عطرهای مصنوعی مختلف و عده بسیار زیادی رنگها و مواد منفجره و دارو بدست آورد و آن از گاز چراغ و تقطیر قطرانهای زغال سنگ بدست میاید یعنی از تقطیر یک تن زغال سنگ چرب تقریبا 9 کیلو گرم بنزین حاصل میگردد که 6 کیلوگرم آن از تصفیه گاز چراغ و 3 کیلوگرم از تقطیر قطران ها تهیه میشود این بنزین مانند اسانس نفت بسیار آتشگیر ولی مانند استیلن با دود زیاد میسوزند. بنزین در الکل و اتر حل میشود. حلال بسیار خوبی است یعنی ید و گوگرد و چربیها و کائوچوی خام را در خود حل می کند و از اینرو برای تهیه چسب کائوچو بکار میرود. این بنزین (بنزن) بمقدار کم در بعضی نفتها وجود دارد ولی معمولا از تصفیه بنزین معمولی (اسانس نفت) که مخلوطی است از کربور های ئیدرژن که 8 -7 -6 کربن دارد بدست میاید، بنزین معمولی (اسانس نفت) از تقطیر مواد سبک نفت معدنی بدست می آید و آن ماده مولد نیرو در اتومبیلهاست. اغلب برای آنکه نقطه اشتغال بتاخیر افتد در آن مقداری افزوده اند که پلمپ (تترااتیل) نام دارد. بسیار سمی است و باید در استعمال آن دقت کرد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بلند، تنومند، باشکوه، نام پسر گرشاسب، نام یکی از سرداران کیکاوس شاه ماد، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: بهرزین)
نار، آتش
شاخ درخت، کشت، زراعت
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
نشاط جوانی
بزرگداشت، تجلیل، پالان نهادن، زین نهادن
کسی را خوار وذلیل کردن
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
پارسی تازی شده پرزه پرز
کشیدن، حمل کردن، نقل کردن، با خود برداشتن حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو
برنده قاطع برا
مغرور، متکبر، سرکش
داردوست
کسی که در قمار و بازی جر زند و دبه درآورد
گرانمایگی، ایستایی